contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف د

(درجه) دادگاه

(آئین دادرسی مدنی) مرحله ای است از دادگاههای مترتب( در یکنوع ازدادگاه رک. نوع دادگاه) مانند مرحله ابتدائی و مرحله پژوهشی که هریک از آنها یک درجه از دادگاههای عمومی را تشکیل میدهند. دیوان کشوریک درجه از دادگاهها محسوب نمی شود. بماهیت هر دعوی در دو درجه رسیدگی می شود مگر در موارد استثنائی. (ماده هفتم آئین دادرسی مدنی)

(صلاحیت) دادگاه

(دادرسی) صلاحیت یک دادگاه نسبت باموری که می تواند بآنها رسیدگی کند ودرقلمروی که می تواند اقدام برسیدگی نماید.

(صلاحیت ذاتی) دادگاه

(دادرسی) صلاحیت ذاتی یا صلاحیت مطلقه دادگاه برسه عنصر متکی است: الف - ملاحظه اینکه صنف دادگاه چیست: مدنی است یا کیفری (رک. صنف دادگاه) ب- بعد از آن باید دید نوع دادگاه چیست: دادگاه عمومی است یا اختصاصی بنابراین بین دادگاه شرع و سایر دادگاههای بدوی صلاحیت، ذاتی است. (رک. نوع دادگاه) ج- بعد ازمعین شدن صنف ونوع دادگاه باید دید درجه دادگاه چیست: بدوی است یا پژوهشی. (رک. درجه دادگاه)

(صلاحیت محلی) دادگاه

(دادرسی) دو دادگاه که از حیث صنف و نوع و درجه مساوی باشند و از حیث هریک از جهات ذیل که اختلاف صلاحیت داشته باشند صلاحیت آن دو دادگاه را نسبت بیکدیگر صلاحیت نسبی نامند : الف - صلاحیت نسبی در ماهیت دعوی چنانکه بین دادگاه بخش و شهرستان وجود دارد (ماده 13 آئین دادرسی مدنی) صلاحیت نسبی هر وقت بطورمطلق گفته میشود همین معنی را در نظر دارند. ب- از نظرحوزه بندی قضائی و تقسیم کار بحسب مکان برای دادگاهها صلاحیتی بوجود می آید که آنرا صلاحیت نسبی بحسب مکان و صلاحیت محلی دادگاه می نامند.

(صلاحیت مطلقه) دادگاه

(دادرسی) بمعنی صلاحیت ذاتی دادگاه است و آن صلاحیت دادگاه بلحاظ صنف و نوع و درجه آن است. (رک. صلاحیت ذاتی دادگاه)

(صلاحیت نسبی) دادگاه

(دادرسی) دو دادگاه که از حیث صنف و نوع و درجه مساوی باشند صلاحیت اختصاصی هریک را در مقابل دیگری صلاحیت نسبی نامند خواه این صلاحیت راجع بماهیت دعاوی باشد(مانند صلاحیت دادگاه بخش نسبت بشهرستان) خواه از لحاظ محلی. (رک. صلاحیت محلی دادگاه)

(صنف) دادگاه

(دادرسی) صنف یک دادگاه با در نظر گرفتن اداری بودن آن دادگاه یا مدنی بودن یا کیفری بودن آن معین می شود. بنابراین بین دادگاه کیفری و دادگاه مدنی صلاحیت ذاتی است.

(علنی بودن) دادگاه

(دادرسی) جلسه دادگاه باید علنی باشد یعنی ورود وخروج افراد به جلسه دادگاه آزاد بوده کسی از آن ممانعت نکند و ورود موکول باذن احدی نباشد (ماده 136 آئین دادرسی کیفری) (رک. اصل علنی بودن محاکم)

(منشی) دادگاه

(دادرسی) عضو دولت که در دادگاه و جلسات رسیدگی تقریرات اصحاب دعوی و رئیس دادگاه را ثبت وشهادت گواهان را نوشته و پاره ای از اوراق رسمی باید بامضاء او نیز برسد مانند برگ اجرائیه (ماده 601 قانون اصول محاکمات حقوقی 1329 قمری)

(نوع) دادگاه

(دادرسی) هریک از دادگاههای عمومی و اختصاصی را گویند. صلاحیت این دادگاهها نسبت بیکدیگر صلاحیت ذاتی است.

دادگستری

دادگستری در لغت بمعنی اجراء عدالت است: بقد و چهره هرآنکس که شاه خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند (حافظ) در اصطلاح اسم وزارتخانه ای است که در معیت قوه قضائیه انجام وظیفه می کند. اسم سابق آن عدلیه است. (رک. قوه قضائیه)

داد نامه

(دادرسی) پاکنویس رأی دادگاه که بامضای دادرس دادگاه و مدیر دفتر آن رسیده باشد و حاوی فصول مذکور در ماده 159 دادرسی مدنی باشد (ماده 158 دادرسی مدنی) دادنامه نامیده میشود. دادنامه غیر از حکم و قرار و رأی است هرچند که حاوی آنها است. رک. صورت مجلس

دادنامه پژوهش خواسته

(دادرسی) دادنامه بدوی را هنگامی که مقرون به پژوهش خواهی شده باشد دادنامه پژهش خواسته گویند.

دادنامه تصحیحی

(دادرسی مدنی) هرگاه درتنظیم حکم یا قرار دادگاه اشتباه در حساب یا سهو قلم یا اشتباه بین دیگر رخ دهد مثل از قلم افتادن یکی از اصحاب دعوی یا زیاد شدن نام، دادگاه صادرکننده قبل از اجراء آن بدرخواست اصحاب دعوی حکم یا قرار را تصحیح می کند نوشته حاکی ازاین تصحیح را دادنامه تصحیحی گویند. (ماده 189 دادرسی مدنی)

داد نامه فرجام خواسته

(دادرسی) دادنامه پژوهشی را هنگامی که مقرون به فرجام خواهی شده باشد دادنامه فرجام خواسته نامند.

داده

پول یا سندی که به بانکی داده میشود تا بحساب پرداختی برند Remise

دادیا ر

(دادرسی) قاضی ایستاده که به نمایندگی از طرف دادستان انجام وظیفه می کند (ماده 55 - 56 - 57 -61 - 64 وغیره اصول تشکیلات) اسم سابق آن وکیل عمومی است.

دادیار اداری

(دادرسی) یکه ازمستخدمان غیر قضائی وزارت دادگستری که کارهای اداری دادستان (از قبیل تحریر ترکه - حفظ اموال غالب و غیره) را میکند.

دادیار قضائی

(دادرسی) دادیاری که جامع شرائط. بالفعل قضاء است و همه کارهای دادستان را میتواند بکند. اسم دیگر او وکیل عمومی است که اصطلاح قدیمی است. درمقابل دادیار اداری استعمال میشود. (رک. دادیار اداری)

دار

در لغت فارسی بمعنی درخت است. در اصطلاح چوبه دار است (خواه از چوب باشد خواه نه) که برای اعدام بکارمی رود.