ترمینولوژی
حرف ف
فاحشه
(فقه )بمعنی جرم است. درهمین معنی لغت فحشاء هم بکار رفته است.
فاسق
(فقه - قانون استخدام) کسیکه دارای صفت فسق است. ( رک. فسق)
فاعلیت
( فقه) جنبه تاثیری را گویند در مقابل قابلیت که جنبه تاثری و انفعالی را گفته اند چنانکه تعلیم جنبه فاعلی است وتعلم جنبه قابلی ایجاب درعقود جنبه فاعلی است و قبول جنبه قابلی، دادن عرضحال جنبه فاعلی است ورسیدگی دادگاه جنبه قابلی است.
فئودال
رک . فئودالیسم
فئودالیسم
یاملوک الطوایفی سیستم اتحادی مبتنی بر قرارداد وناظر بروابط اقتصاد واجتماعی وسیاسی است باین صورت که درازمنه قدیم پادشاهان هرقسمتی ازخاک کشور را بیکنفر ( که فئودال نامیده میشد )برگزار میکردند ودرعوض او میبایست ازپادشاه اطاعت کند وخدمات معینی را برای حکومت مرکزی انجام دهد. خود اوهم ممکن بود اراضی تحت تصرف واختیارخود را باشخاص دیگر برگزارکند و بالاخره باواسطه یا وسائطی کشت وکار وتصرف درآن اراضی به رعایا منتهی میشد این رعایا را سرف Serf میگفتند که برزخ بین آزادان وبردگان بودند آنها وابسته بزمین بوده و ارباب میتوانست بدلخواه خود آنها را بکارهای مختلف وادارکند آنها ترک ده نمیتوانستند بکنند بدون اذن ارباب حق از دواج نداشتند و نمیتوانستند دارائی خود را بفرزندان واگذارکنند مگر آنکه حقی به ارباب بدهند با الغاء بقایای فئودالیسم مساله سرفها هم فعلا منتفی شده است( دائرة المعارف فارسی).
فب F.O.B
تحویل کشتی دربندرخروج.
فتوی
( فقه )نظری که مفتی میدهد (رک. افتاء) خواه درمقام مرافعه وفصل خصومت باشد خواه صرفأ اظهار نظرعلمی باشد. قاضی بدوشاهد بدهد فتوی شرع درمذهب عشق شاهدی بس باشد ((سعدی ))
فته طلب
رک. سفته
فجور
( فقه )بمعنی زنا است.
فحشاء
(فقه)بمعنی جرم است. ( جزا) جرائم جنسی را گویند( ماده 213-214 مکرر قانون جزا ).
فحل
( مدنی - فقه )درباب رضاع صاحب شیر را گویند یعنی مردی که دایه از نکاح با او صاحب شیر شده است.
فحوی الخطاب
(فقه )اسم دیگر قیاس اولویت است. ( رک. قیاس اولویت ).
فداء
( فقه) الف- مالی که اسیر جنگی( در جهاد دعوت.رک. جهاد دعوت )میداد وآزاد میشد واین مال جزء غنائم جنگ بود. لغت فدیه نیز درهمین معنی استعمال میشود. ب- عوض درخلع را فداء گفته اند.
فدراسیون
رک. اتحاد دول
فدرالیسم Federalisme
پدیده سیاسی و قضائی راجع به تشکیل گروه ها (وعلی الخصوص دولت ها )مانند دول- کانتون ها- ایالات وغیره.
فدیه
درمعانی ذیل بکار رفته است: الف- فداء( رک. فداء) ب- مالی که زوجه در طلاق خلع برای گرفتن طلاق خلع بشوهرخویش میدهد.
فرائض
الف- واجبات دینی. ب- جمع فرض است بمعنی سهم الارث معین درقانون از نصف وربع وثمن ودوثلث و ثلث و سدس ترکه ماده 893- 895 قانون مدنی. ( رک. فرض )
( حساب) فرائض
( فقه) مجموع دو امر ذیل است: الف- بدست آوردن مخارج مشترک کسوری که فرائض (یعنی سهام ارث )را تشکیل میدهند. ب- قسمت ترکه بر ورثه.
فرار
بمعنی گریزاست ودراصطلاحات ذیل بکار رفته است:
فرار ازحرام به حلال
(فقه )معادل اصطلاح حیله قانونی است ( رک. حیله قانونی )درحدیث آمده است: ((نعم الشیئی الفرار من الحرام الی الحلال)) در فقه اسلام فقها، معمولا کلمه فرار و کلماتی نظیراین مفهوم را بکار برده اند ( ملاحظه شود کتاب المخارج فی الحیل- تالیف محمدبن حسن شیبانی- متوفی 189- ه) دلیل منحصر جواز حیل را ازقرآن این آیه دانسته اند: ( وخذ بیدک ضغثا فاضرب به ولاتحنث) مورد این آیه حضرت ایوب است که سوگند خورده بود بعلتی زن خود را صد چوب بزند بعد که دانست زن را تقصیری نیست اندوهگین شد که چگونه سوگند خود را بکار بندد دستور رسید که یکدسته چوب صدتائی را گرفته ویکبار با آن بزند( ص 832- جلد چهارم تفسیرلاهیجی ) ملاحظه- این سوگند در قلمرو حق الله است وتجویز حیل درآن مستلزم تجویز آن درحق الناس نیست. بناء حق الله بر ارفاق است مضافآ براینکه امر قسم بمستفاد ازاین آیه دراینگونه موارد( علی الخصوص که بی تقصیربودن شخص محرز شده بود) سهل است ونمیتوان مناط این دستور را بعنوان جوازحیله بصورت قاعده کلیه تلقی بقبول کرد مؤید این نظر آیه مربوط به اصحاب سبت است که بشدت حیل را منع کرده و حتی جرم شمرده است ومقتضای عقل هم همین است. فقهاء عامه مناط آیه بالا را مستند جواز حیل شمرده اند( مبسوط امام سرخسی- جلد 30- ص 209 )وشگفت آنکه قائلین بحرمت قیاس آنهم از فقهاء اخباری به تنقیح مناط این آیه بهمان ترتیب متمسک شده اند( مفاتیح الشرایع فیض ص 476).