contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف س

سکنی

(مدنی - فقه) الف - حق انتفاع هرگاه بصورت سکونت منتفع در مسکن متعلق بغیر باشد آنرا سکنی وحق سکنی نامند. ماده 43 قانون مدنی (رک. حق انتفاع) ب- حق سکنی درعقد ازدواج عبارت است از تفویض اختیار تعیین محل سکونت بزوجه.

سکوت

خودداری از گفتن است. سکوت دلالت بر رضا نمی کند ازهمین جا معروف شده است: لاینسب لساکت قول (یعنی بشخصی که سکوت اختیار می کند اسناد قولی نمی دمند و ازسکوت اوکشف قصد ورضا نمی کنند ). با این حال در فقه می گویند درعقد نکاح، سکوت باکره درحکم رضا است ولی این نکته بحسب عرف زمان فرق می کند.

سکوت در مقام بیان

(فقه) هرگاه مقنن در مقام گفتن مطلبی باشد و نسبت بقسمتی ازآن مطلب سکوت اختیار کند این سکوت را سکوت درمقام بیان گویند. و چون سکوت درمقام بیان ازعاقل متعارف هم درست نیست بنابراین باید بتناسب مقام برای آن سکوت معنی خاصی را منظور نمود وآن معنی را مقصود مقنن باید تلقی کرد بهمین جهت است که گفته اند: سکوت درمقام بیان بیان است. مثال: قوانین امور حسبی درمقام بیان طرق اعتراض به حصر وراثت بوده و با این حال نسبت به واخواهی سکوت اختیارکرده و این سکوت دلالت میکند که نسبت بتصمیم دادگاه راجع به حصر وراثت نمیتوان واخواهی داد.

سکوت قانون Silence de la loi

رک. قانون( سکوت قانون)

سکه

الف- بفتح اول وتشدید ثانی قطعه فلزی است که روی آن نقشی باجمله ای یا علامتی است خواه ازطرف یک قدرت عمومی بآن اعتبار داده شده باشد یا نه. ب- بکسر اول و تشدید ثانی بمعنی راه وسیع است (رک - زقاق)

سکه قلب Fausse monnaie

(جزا) تقلید کردن( ویا مغشوش ساختن) از پول رائج مسکوک کشور و نیز صادر کردن یا وارد کردن( بایران یا ازایران) پول تقلیدی یا مغشوش (ماده 93- 94 قانون جزای ایران ).

سلاح

(جزا) آلات و ادوات برنده یا سوراخ کننده یا له کننده (مانند تخماق و پتک). سلاح دو قسم است: الف- سلاح بالطبع مانند تفنگ وشمشیر وغیره که هدف اولی ازساختن آنها این است که درنظرعرف بعنوان اسلحه بکار رود. ب- سلاح بالقصد مانند تیغ ژیلت وچکش یا تکه آهنی که انسان آنرا درمواردی بطور استثناء بجای سلاح معمولی ومتعارف بکارمی برد با اینکه عرفأ اختصاص بکاری که سلاح بآن اختصاص داده میشود داده نشده است. ماده یک لایحه مجازات حمل چاقو و انواع دیگر اسلحه سرد مصوب 1336. ( رک. اسلحه )

سلسله مراتب

(حقوق اداری) در این اصطلاح اشاره به وقوع رتبه ها و مقامات اداری از پائین به بالا است. درامور معنوی و اخلاقی هم سلسله مراتب بین شاگرد و استاد وکوچک و بزرگ و مفضول و فاضل یک امر فطری بوده و هر جامعه در راه ارتقاء به اوج تمدن خود سخت پابند آن است ورعایت آن از واجبات اخلاقی است که مافوق واجبات قانونی است.

سلطان

(تاریخ حقوق- فقه) دراصطلاحات سابق حقوق اداری ما بمعنی پادشاه است. در اصطلاحات فقهی روشن نیست و مدلول آن به معنی والی نزدیک است. (رک. والی )

سلطنت

(تاریخ حقوق )امارت و ولایت بر ناحیه وسیع. ( حقوق اساسی )رژیم پادشاهی که بموجب آن حکومت دردست یکنفر بوده و لااقل ریاست قوه مجریه در دست فرد باشد و درمقابل قوانین و محاکم مشمول شناخته نشود.

سلطنت استبدادی

(حقوق اساسی) سلطنتی که قدرتهای دولتی بدست پادشاه باشد وکارمندان دولت بنام او انجام وظیفه کنند و حکومت به موجب قانون معین نباشد وهر نوع که اراده کند عمل کند. دراصطلاح دیگر آنرا سلطنت مطلقه نامند.( رک. سلطنت نامحدود)

سلطنت انتخابی

( حقوق اساسی) نوعی از رژیم سلطنتی که سلطان برای مدت عمرخود ازجانب ملت یا نمایندگان آن یا ازجانب اعیان و اشراف انتخاب گردد.

سلطنت پارلمانی

بمعنی سلطنت مشروطه پارلمانی است. ( رک. سلطنت مشروطه پارلمانی)

سلطنت محدود

نوعی از رژیم سلطنتی که قدرتهای دولتی قسمتی دراختیار پادشاه وقسمتی دراختیار مجمع عمومی ملت و یا دراختیار طبقات ممتاز یا در دست مجالس مقننه باشد. دراصطلاح دیگر آنرا سلطنت مقید وسلطنت مشروط یا سلطت مشروطه نامند و کلمه شرط در سلطنت مشروطه بمعنی قید وحد است. ( رک. سلطنت نامحدود )

سلطنت مشروطه

بمعنی سلطنت محدود است. (رک. سلطنت محدود)

سلطنت مشروطه پارلمانی

نوعی مشروطه است که مجالس مقننه بطور غیرمستقیم درقوه مجریه دخیل است یعنی پادشاه درعزل و نصب وزراء باید آنها را ازاشخاصی که مورد اعتماد اکثریت پارلمان هستند برگزیند. درمقابل این معنی اصطلاح ذیل (که هنوز فارسی معادل دیده نشده است )وجود دارد: Monarchie dualiste در این رژیم پادشاه در مورد عزل و نصب وزراء آزاد است و میتواند آنها را ازبین اقلیت پارلمان یا اشخاص خارج ازپارلمان برگزیند.

سلطنت مطلقه

مرادف سلطنت استبدادی است. (رک. سلطنت استبدادی )

سلطنت موروثی

(حقوق اساسی) نوعی از رژیم سلطنتی است که سلطنت باید در آن به ارث برگزار شود ولو اینکه سر سلسله آنرا به ارث تحصیل نکرده باشد.

سلطنت نامحدود

سلطنتی است که قدرتهای دولتی بدست پادشاه بوده وکارمندان دولت بنام او انجام وظیفه کنند ولی حکومت در حدود موازین قوانین موضوعه باشد،

سلطه

(فقه) عبارت است ازاختیار قانونی شخص براشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر مانند سلطه مالک برمال خود و سلطه متعهدله بر تعهدی که بنفع اوشده است و سلطه ولی قهری بر امور مولی علیه وخود مولی علیه از حیث نگهداری و تربیت او در حدود قانون. سلطه باین معنی معادل معنی Droit (حق) می باشد کلمه ملک هم درفقه وقتی که بمعنی اعم استعمال میشود مرادف باسلطه استعمال شده است. ( رک. ملک )