ترمینولوژی
حرف ص
صاحب
در لغت بمعنی ملازم شخص یا چیزی را گویند. و بمعنی مالک مال است وبمعنی اداره کننده قوم یا انسان یا حیوان یا مالی را گویند مثلا امیر لشکر را صاحب جیش گویند. دراصطلاحات ذیل بکار رفته است:
صاحب امتیاز Concessionnaire
دارنده حق امتیاز را گویند که دارای حق یاحقوق مالی معین از طرف دولت (مانند امتیاز استخراج نفت یا کشیدن خطوط آهن وغیره )بموجب قرارداد معینی است. ( رک. امتیاز)
صاحب جمع
(تاریخ حقوق ) در اصطلاحات عصر تیموری مأمور عالی رتبه ای که از مرکز حکومت بنواحی فرستاده می شد تا مردم مالیات حوزه ماموریتش را باو بدهند. او میتوانست حوالجات دولت را که نزد ماموران دولتی یاصاحبان مستمری بود در محل وصول مالیات بپردازد و مازاد را بخزانه بفرستد. ( حقوق اداری) کارمندانی که بهر اسم و رسم وجوه و اموال وکالا و برگهای بهادار دولت به آنان سپرده شده صاحب جمع شناخته میشوند و مشمول ماده 12 قانون استخدام کشوری مستند بخشنامه 11879مورخ 18- 2- 33 وزارت دارائی.
صاحب جمع جنسی
(مالی) صاحب جمعی که جنس وکالا باو سپرده شود( ماده 11 آئین نامه مزایا مصوب 3- 10- 1322)
صاحب جمع نقدی
( مالی) صاحب جمعی که نقدینه و اوراق بهادار باو سپرده میشود (تبصره یک ماده 11 آئین نامه مزایا مصوب 3- 10- 1322)
صاحب دیوان
( فقه - تاریخ حقوق )متصدی امور دفتری قضات و نظامیان وسایر کارمندان دولت. صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب کاندرین طغرانشان حسبة لله نیست ( حافظ )
صاحب سهم
( تجارت )شریک درشرکت سهامی را گویند.
صاحب شیر
( فقه - مدنی )زوج زن شیرده را که حصول شیراو بعلت ازدواج و وصلت با آن زوج بوده است صاحب شیر( وفحل )گویند و اینکه گفته اند: ( اللبن للفحل )منظور همین است.
صاحب فرض
( مدنی- فقه )اشخاصی که سهم آنان در ترکه در قانون معین است. در مقابل صاحب قرابت استعمال میشود( ماده 894 قانون مدنی)
صاحب قرابت
( مدنی - فقه )وارثی که سهم او درقانون معین نیست( ماده 894 قانون مدنی )در مقابل صاحب فرض بکار می رود. مقصود از سهم عبارت است ازنصف و ربع وثمن و دوثلث وثلث و سدس ترکه (ماده 895 قانون مدنی )
صاحب محضر
سردفتر اسناد رسمی یا دفتر ازدواج و طلاق را گویند. ( رک. دفترخانه )
صاحب مستمری
( تاریخ حقوق )کسیکه فرمان دریافت مستمری از خزانه دولت را داشت.
صاحب منصب
( تاریخ حقوق )بمأمور دولتی گفته می شد که دارای درجه ای از مدارج خدمات دولتی باشد. به مستخدمان جزء هیچ وقت صاحب منصب گفته نمیشد. در این معنی گفته می شد: صاحب منصب اداری وصاحب منصب لشکری و صاحب منصب پارکه یا صاحب منصب دادسرا ( یعنی مستنطقان و دادیاران )ماده 103 قانون جزا.
صاصب منصب پارکه
اصطلاح سابق وقدیمی برای قضات ایستاده (دادیاران و دادستان و بازپرسان)
صاحب منصب دادسرا
بمعنی صاحب منصب پارکه است.
صاحب وظیفه
(حقوق اداری )حقوق بگیرازدولت و مستمری بگیر از او (جامع الشتات - صفحه 127).
صاع
رک. مد
صحابی
شخصی که خصوصیات ذیل را داشته باشد: الف- پبغابر اسلام را ملاقات کرده باشد ومقصود از ملاقات برخورد است نه خصوص دیدن زیرا صحابی ممکن است نابینا باشد. ب- در حین ملاقات باو ایمان داشته باشد. ج - درموقع مرگ خویش مسلمان باشد. طول معاشرت و یا معاشرت یکسال و دو سال و شرکت در یک یا چند غزوه شرط صدق صحابی نیست. (رک. تابعی – مخضرم)
صحت
( مدنی- فقه) صحت یک عمل حقوقی( عمل ناشی از قصد خواه قصد انشاء باشد خواه قصد غیرانشائی مانند قصد اقرارکننده ) عبارت است ازاینکه آن عمل مطابق شرائط قانونی واقع شده باشد.( ماده 223 ق- م).
صحت امضاء
( ثبت) گواهی صحت امضاء عبارت است از تصدیق انتساب امضاء بصاحب امضاء (ماده 49-132 قانون ثبت وماده ششم نظامنامه دفتراسناد رسمی و صفحه 118 مجموعه بخشنامه های ثبتی) سندی که تصدیق امضاء شده رسمی نیست و نمیتوان باستناد آن اجرائیه صادرکرد.