ترمینولوژی
حرف ص
صغیر ممیز
( مدنی )صغیری که نفع وضرر را در داد و ستد (درامور جزئی) مانند اشخاص عاقل و بالغ تشخیص دهد. اگر صغیر دارای این صفت نباشد او را صغیر غیر ممیز مینامند ( ماده 1212 ق - م )
صغیره
رک. کبیره
( اصرار بر )صغیره
( فقه ) تکرارمعصیت صغیره را درصورتیکه مسبوق به ندامت مرتکب ازجرم سابق نباشد اصرار برصغیره نامند.
صلاحیت Competence
عبارت است از اختیار قانونی یک مامور رسمی برای انجام پاره ای از امور مانند صلاحیت دادگاهها (ماده 10 ببعد آئین دادرسی مدنی )وصلاحیت مامور دولت در تنظیم سند رسمی( ماده 1287 قانون مدنی ).
صلاحیت اضافی
بماخذ ضوابطی که برای صلاحیت مراجع رسیدگی معین شده هرگاه پاره ای از اوضاع استثنائی اقتضاء کند که بطوراستثناء یک مرجع رسیدگی برصلاحیتش افزوده شود این صلاحیت افزوده را صلاحیت اضافی نامند چنانکه محکمه جنائی باید بجنایات رسیدگی کند لکن اگر مجرم مرتکب جنایت وجنحه شده باشد بهر دو جرم در دادگاه جنائی رسیدگی میشود و صلاحیت آن در مورد رسیدگی باین جنحه در خصوص این مورد افزایش یافته است.
صلاحیت دادگاه
( دادرسی )صلاحیت یک دادگاه نسبت به اموری که میتواند بآنها رسیدگی کند و در قلمروی که میتواند اقدام برسیدگی نماید. صلاحیت ذاتی دادگاه Competence ratione materiae (ou d,attribution) ou competence absolue بمعنی صلاحیت مطلقه دادگاه است( رک. صلاحیت مطلقه دادگاه ) درمقابل صلاحیت نسبی دادگاه استعمال میشود.
صلاحیت محلی دادگاه Competence locale
رک. صلاحیت نسبی دادگاه
صلاحیت مطلقه دادگاه
( دادرسی) صلاحیت یک دادگاه از حیث محدود بودن بحدود صنف دادگاه( رک. صنف دادگاه )و درجه دادگاه( رک. درجه دادگاه )و نوع دادگاه( رک. نوع دادگاه ) اصطلاح بالا بمعنی اصطلاح ((صلاحیت ذاتی دادگاه )) است. (رک. صلاحیت ذاتی دادگاه ) درصلاحیت ذاتی دادگاه باید دید: اولا- دادگاه اداری است یا مدنی است یا کیفری( صنف دادگاه). ثانیا - بعد از معلوم شدن صنف باید دید دادگاه عمومی است یا اختصاصی( نوع دادگاه ). ثالثا- بعد ازمعلوم شدن صنف ونوع باید دید دادگاه بدوی است یا دادگاه پژوهشی (درجه دادگاه).
صلاحیت نسبی دادگاه Competence ratione personae vel loci (ou cpmpetence retative)
( دادرسی) اختیار یک دادگاه معین است نسبت بدادگاه معین دیگر که از حیث نوع وصنف ودرجه شبیه یکدیگرند مثلا وقتیکه معاوم شد که دعوی معین در صلاحیت دادگاه شهرستان است باید دید دادگاه شهرستان کدام محل صلاحیت آن را دارد. صلاحیت نسبی دو قسم است: الف- صلاحیت نسبی نسبت بماهیت دعوی (ماده 13 آئین دادرسی مدنی )صلاحیت نسبی وقتی که بطور مطلق گفته شود همین معنی مورد نظر است نه معنی دوم که در ذیل گفته میشود. ب- صلاحیت محلی یا صلاحیت نسبی از نظر مکان( ماده 21 دادرسی مدنی ببعد )
صلح Transaction
( مدنی- فقه )عقدی است که درآن طرفین توافق برامری از امورکنند بدون اینکه توافق آنها معنون بعنوان یکی ازعناوین معروف عقود (از قبیل بیع و اجاره ورهن و غیره) باشد. با وجود عقد صلح وماده 752- 754 ق - م عاریت کردن مدلول ماده دهم قانون مدنی ازحقوق خارجی زائد است. درحقوق فرانسه بدلائل ذیل حاجت بمدلول ماده 10 قانون مدنی( که ازمواد 6- 1134 قانون مدنی فرانسه گرفته شده است )بوده است : الف - صلح درحقوق فرانسه فقط عقد معوض است. در حقوق ایران اعم است ازمعوض و غیرمعوض. ب- صلح در فرانسه یک عقد محقق است که غبن درآن مضر بحال عقد است برخلاف عقد احتمالی Aleatoire که غبن درآن مضر نیست در صلح ایران غبن گاهی موجب خیار است وگاهی کوچکترین لطمه بعقد صلح نمی زند. ج- صلح فرانسه عقد غیر قابل تبعض است یعنی اگر عقد نسبت به قسمتی از موضوع صلح باطل گردد بباقی سرایت می کند وصلح را بکلی باطل میگرداند و حال اینکه در صلح ایران بطلان عقد نسبت بقسمتی از مورد صلح، سرایت بباقی نمی کند و فقط موجب خیار تبعض صفقه می شود( ماده 456 ق- م ) د- صلح فرانسه اثر اعلامی دارد وایجاد حق نمی کند و حال اینکه صلح ایران، ایجاد حق می کند. ه - صلح فرانسه فقط برای قطع نزاع است و حال اینکه صلح ایران علاوه بر قطع نزاع برای انجام مقاصد دیگر هم بکار می رود. باوجود ماده 754 ق- م حاجتی به عاریت گرفتن مواد 292- 293 ق- م راجع به تبدیل تعهد نبود. باوجود ماده 754 ق- م حاجتی بذکر ماده 464 ق- م هم نیست واینکه معاوضه یک عقد مستقل باشد بین فقهاء اختلاف است. چون عقد صلح هم برای ایجاد تعهد وهم برای تغییر تعهد و هم برای انتفاء تعهد بکار می رود مفهوم Convetion را بخوبی در خود جمع نموده است وضمنا نقص تعریف عقد را درماده 183 ق - م ظاهر میسازد. ( بین الملل عمومی ) صلح paix حالتی است که درآن جنگ حکمفرما نباشد. و گاهی از این کلمه قرارداد صلح را اراده می کنند. ( رک. پیمان صلح )
صالح ابتدائی
( مدنی- فقه) صلحی است که در مورد آن نه نزاع محققی بین طرفین عقد صلح وجود دارد نه توقع نزاعی در آینده فیما بین خود دارند. صلح در مقام دعوی محقق یامحتمل الوقوع را صلح در مقام دعوی و صلح در مورد تنازع گویند( ماده 761 - 752 ق- م )
صلح بلاعوض
( مدنی- فقه )صلحی که یکطرف آن ( مصالح) مال یا حق موجود یامحتملی را برگزار می کند بدون اینکه متقابلا از طرف خود چیزی دریافت کند( ماده 757 ق- م) درمقابل صلح معوض استعمال میشود.
صلح حطیطه
(فقه)هرگاه مدعی علیه اقرار بطلب مدعی کند و باهم صلح کنند بکمترازخواسته مورد اعتراف، چنین صلحی را صلح حطیطه گویند. رک. دین( تعجیل دین مؤجل)
صلح درمقام دعوی
رک. صلح ابتدائی
صلح در مورد تنازع
رک. صلح ابتدائی
صلح غیرمحاباتی
بمعنی صلح غیرمغابنه ای است. (رک. صلح غیرمغابنه ای )
صلح غیرمغابنه ای
( مدنی- فقه )عقد صلح معوضی است که طرفین درمقام تساوی عرفی ارزش اقتصادی عوضین بوده باشند. اصل این است که عقد صلح معوض، یک عقد غیرمغابنه ای است تاخلاف آن ثابت شود. دعوی غبن درصلح غیرمغابنه ای مسموع است.
صلح مبنی برتسامح
بمعنی صلح مغابنه ای است. ( رک. صلح مغابنه ای )
صلح محاباتی
( مدنی - فقه)عقد صلح معوضی است که عمدا تساوی عرفی ارزش اقتصادی بین عوضین رعایت نشده باشد. درمقابل صلح غیرمحاباتی استعمال میشود.
صلح معوض
( مدنی- فقه) عقد صلحی است که هریک از طرفین مال یا حق موجود یا محتملی را مورد معامله قرار دهند. صلح معوض دو قسم است صلح محاباتی وصلح غیر محاباتی.