contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف ع

عرف خاص

عرف متداول درمحل معین ویا بین یک صنف و دسته را گویند مانند عرف بین تجار. گاهی آنرا عرف صنفی هم میگویند. عرف قضائی هم نوعی ازعرف خاص است. وهمچنین است عرف محلی.

عرف شایع

رک. عرف

عرف صنفی

عرف موجود ومتداول درصنفی ازاصناف مانند عرف بانکداری (تبصره دوم قانون چکهای بی محل مصوب 1337 منسوخ به قانون چک 1344)

عرف عام

عرف متداول بین گروهی از مردم که جهت جامع صنفی و رسته ای نداشته باشند مانند عرف یک محل معین یاعرف مملکت یاعرف مذهب.

عرف عقلاء

( فقه )از نظرفقهاء عرف و عادت (بمعنی Coutume) موقعی حجت است که عقلاء درعمل خود آنرا رعایت میکنند بنابراین عرفهای مخالف عقل که برخلاف مصالح نوعی یک اجتماع است حجت نیست. مثلا بعضی بدون عقد نکاح یک نوع رابطه عرفی با زنان بنام ((نشاندن)) دارند که شرع و قانون آنرا نمی شناسد. عرف عقلاء که بطور خلاصه آنرا عرف میگویند غیر از ((تفاهم عرف ))( رک. تفاهم عرف) است. رک. بناء عقلاء

عرف عملی

عبارت است از تکرارعمل ازطرف اکثر یا تمام افراد یک گروه درزندگی قضائی و غیره. وعناصر آن عبارت است از: الف- عرف عملی قاعده ای است که در مدتی نسبتأ دراز و مستمر درعمل رعایت شده باشد. ب- قاعده مذکور بصورت قاعده موجد تعهد وتکلیف ازنظر کسانیکه آنرا رعایت می کنند درآمده باشد، مانند سکوت باکره درعقد نکاح که منهای دستورقانونگذاران ازنظرعرف دلالت برقبول عقد نکاح داشته است. ج- قاعده مذکور از طرف تمام یا اکثر افراد یک قوم( خواه اهل تمام کشور یا اهل یک صنف معین باشند )رعایت شده باشد. درصورت اجتماع سه عنصر فوق و احراز آنها عرف ازنظر احرازکننده آن عناصر (( عرف مسلم )) نامیده میشود( ماده سوم قانون آئین دادرسی مدنی ) شرائط اعتبارعرف دوچیز است: الف- قبل ازواقعه ای که بایدعرف بر آن حکومت کند وجود داشته باشد. ب- از طرف مقام صلاحیتدار تصریحی برخلاف اقتضای آن عرف نشده باشد. رک. عرف لفظی

عرف غالب

رک. عرف

عرف قضائی

عرف متداول بین صنف قضات. چنانکه قضات برای اجرای بند سوم ماده 225 قانون آئین دادرسی مدنی یک دهم خواسته را بعنوان تامین مطالبه می کنند. رویه قضائی بمفهوم مصطلح در دادگستری مشمول عنوان عرف قضائی نیست زیرا درعرف تکرارعمل لازم است وحال اینکه صرفا یک رأی هیات عمومی تمیز را( مثلا) رویه تمیزی و رویه قضائی دیوان تمیز مینامند. گاهی رویه تمیزی بمعنی عرف قضات دیوان تمیز بکار میرود. (رک. رویه قضائی )

عرف لفظی

یا عرف محاوره عبارت است از اینکه مدلول یک لغت یا یک عبارت در محاوره یک قوم بصورت خاصی تلقی بقبول شده باشد مثلا ممکن است یک کلمه در لغت معنی مخصوص داشته باشد ولی درمحاورات و استعمالات یک قوم معنی دیگری غیر از معنی لغوی داشته باشد و از همین رو است که ماده 224 قانون مدنی می گوید: ((الفاظ و عبارات طرفین عقد محمول بر معانی عرفی است )) ومقصود انحرف دراین ماده عرف لفظی است. درعرف لفظی ما مسئولیت بجای ضمان بکار رفته است. عرف لفظی درمقابل عرف، عملی بکار می رود. کلمه عرف هرگاه بطور مطلق استعمال شود بمعنی عرف عملی است. (رک. عرف عملی )

عرف محلی

عرفی که تمام یا اغلب مردم یک ناحیه ازیک کشوراتخاذ کرده باشند درمعاملات غالبا عرف محلی مورد نظر است. عرف مملکتی غالبأ درقوانین موضوعه گنجانده شده است.

عرف مذهبی

عرف متداول بین تمام یا غالب افراد یک مذهب را گویند خواه افراد آن مذهب در یک کشور ساکن باشند یا درچند کشور مانند اینکه کفردرمذهب اسلام ازموانع ارث است هرچند که در قانون مدنی ایران بطورصریح ازموانع ارث شمرده نشده است.

عرف مسلم

رک. عرف عملی

عرف مملکتی

عرفی که تمام مردم یک مملکت ویا اغلب مردم آن، در عمل اتخاذ کرده باشند. درمقابل عرف محلی استعمال میشود. (رک . عرف محلی )

(تفاهم )عرف

درموارد اجمال و ابهام الفاظ قانون آنچه را که عرف ازآن الفاظ می فهمند باید ملاک قرارداد از این معنی به تفاهم عرف و متفاهم عرف تعبیر شده است. هرگاه تفاهم عرف با آنچه که درکتب لغت نوشته اند مغایرت داشته باشد تفاهم عرف حجت است. و دراین معنی است که ماده 225 ق- م میگوید: الفاظ عقود محمول است بر معانی عرفیه. الفاظ قانون هم مانند الفاظ عقود محمول برمعانی عرفیه است. این عرف غیر ازعرف بمعنیCoutume است که ناظر بعملکرد گروه یا اجتماعی است. ( رک. عرف)

( متفاهم )عرف

بمعنی تفاهم عرف است. (رک. تفاهم عرف)

عروض

(فقه)غیر از نقود( مسکوک طلا ونقره) و اراضی باقی اموال را عروض (جمع عرض بسکون راء) گویند، مانند اتومبیل- اسکناس - فرش- میوه و غیره.

عریضه

نامه شکوائیه که بمقامات متنفذ ومخصوصا مقامات رسمی نوشته می شود خواه درنامه رسمی باشد خواه در نامه عادی. وبیشتر درنامه عادی استعمال میشود و بمعنی عرضحال آمده است (ماده 311 آئین دادرسی کیفری).

عریضه تمیزی

( دادرسی) عرضحال فرجامی را گویند (ماده 440-454- 455 آئین دادرسی کیفری ).

عزل

سلب سمت مامور دولت یا وکیل و نائب و نماینده قانونی ازطرف کسی که آن سمت را اعطاء نموده یا از طرف قانونگذار مانند عزل قیم( ماده 1248 ق- م ببعد )وعزل وزیرمتخلف (اصل 29 قانون اساسی )وامثال آنها. عزل محتاج برسیدگی( مانند مورد اصل 29 قانون اساسی )یا قصد انشاء ازطرف عزل کننده است مانند عزل وکیل( ماده 678 ق- م) فرق انعزال و عزل این است که از حیث نتیجه ای که عائد شخص معزول یا منعزل میشود عزل وانعزال یکسانند اما ازحیث علت نتیجه مذکور بین عزل وانعزال فرق است زیرا در مورد انعزال نه رسیدگی لازم است و نه از طرف کسی قصد انشاء بمنظور گرفتن نتیجه مزبور ضرورت دارد مثلا بموت موکل، وکیل منعزل میشود ( ماده 678 ق- م )عزل در مورد خلع از سلطنت استعمال نمیشود و خلع دراین خصوص استعمال شده است Deposition

عزم

( فقه) کسیکه عقدی را واقع میسازد اراده و تصمیم او مراحلی را طی می کند آن قسمت از قصد که به ابتداء عمل خارجی (اظهار مافی الضمیر) متصل است قصد انشاء نام دارد وآن قسمت از قصد که قبل از ابتداء عمل حاصل شده است اسمش عزم است که هیچ اثر حقوقی برآن مترتب نمیشود. عبارت: ((فلانی عزمش را جزم کرد.)) دلیل گویائی است از صحت اصطلاح مزبور.