ترمینولوژی
حرف ف
فرار از دین
( مدنی- فقه )هرعمل حقوقی متقلبانه که منظورعامل آن فرار از پرداخت دین باشد (ماده 218 قانون مدنی) فقهاء این معامله را بی اثر دانسته اند( مشارق نراقی- ص 88)
فرارمحبوس Evasion
( جزا) عناصر این جرم عبارت است از: الف- محبوس باید قانونآ حبس شده باشد ( در زندان و یا اماکنی مانند آن ). ب- حبس برای جرم جنائی یا جنحه باشد نه برای خلاف و یا حبس برای پرداخت دین ومحبوسین جنگ که مشمول جرم بالا نیستند. ج- محبوس ازاماکن موقت یا غیرموقت نگهداری زندانیان خارج شود. د- عامد باشد.
فراش
(مدنی- فقه )شرط صدق فراش وقوع عقد ازدواج و احتمال انزال است و علم بدخول لازم نیست حتی علم بعدم دخول هم مضر بصدق فراش نیست( ماده 1158- 1159 قانون مدنی )فراش درماده 179 قانون جزا بمعنی مصطلح نیست ومعنی عامیانه آن مورد نظر است.
(اماره )فراش
(مدنی - فقه )مدلول قاعده ((الولد للفراش وللعاهر الحجر)) یا مدلول ماده 1158- 1159 قانون مدنی را گویند.
فراغ دادگاه
(دادرسی )حالتی است که دادرس دادگاه رأی صادرکرده و مجاز در تغییر رأی نباشد (ماده 155 دادرسی مدنی) قاعده فراغ دادگاه در مورد تصمیمات اداری دادگاه جاری نیست. ( رک. اصطلاح شماره 487)
فرامین رئیس کشور Decrets
بمعنی احکام رئیس کشور است. ( اصطلاح شماره 115)
فرجام Cour de cassation
بمعنی دیوان تمیز است. رک. دیوان تمیز
فرجام تبعی
( دادرسی مدنی) فرجامی که خوانده دعوی فرجامی قبل ازصدور رأی فرجامی نسبت بحکم مورد شکایت فرجامی( درقسمتی که آنرا مضر بحال خود ومخالف قانون میداند) تبعآ میدهد ولو اینکه مدت مقرر برای درخواست فرجام نسبت باوگذشته باشد( ماده 544 آئین دادرسی مدنی ).
فرجام ماهوی
(دادرسی کیفری) فرجام خواهی باستناد ماده 430 مکرر قانون مجازات عمومی را گویند. این ماده نه صریحأ و نه ضمنأ و تلویحأ دلالت برفرجام ماهوی ندارد و مدلول آن عین مدلول ماده 565 دادرسی مدنی است و مدلول ماده 565 فرجام ماهوی درامر دادرسی مدنی تلقی نمیشود (مجله حقوقی دادگستری- سال ششم- شماره 3 اسفند 1344- صفحه 66).
فرجام خواسته
( دادرسی مدنی) حکم یا قراری که ازآن فرجام خواسته شده است. مورد دعوی فرجامی که مدعی آنرا از دیوان تمیز می خواهد.
فرجام خوانده
( دادرسی مدنی )کسیکه علیه او دعوی فرجامی طرح میشود.
فرجام خواه
( دادرسی مدنی )کسیکه ازحکمی یا قراری فرجام میخواهد. مدعی دردعوی فرجامی را گویند.
فرد
بمعنی خبر غریب است. رک. خبر غریب
فرزند Enfant
(مدنی) الف- طفل راگویند خواه پسر باشد خواه دختر. درفقه لغت ولد همین معنی را دارد. ب- زائیده انسان بیواسطه و باواسطه که شامل اولاد واولاد اولاد( هرقدرکه پائین رود) میشود( اعقاب یا Descendant).
فرزند رها کرده Enfant abandonne
( مدنی) فرزندی که پدر و مادر او معلوم است ولی معذلک اورا ترک کرده اند مثلا به پرورشگاه سپرده اند.
فرزند یافته Enfant trouve
طفلی که پدر ومادر او معلوم نباشد خواه سرراه و اماکن عمومی یافته شود (سر راهی- رهی) خواه بعنوان نامعلوم بودن ابوین بمؤسسات عمومی سپرده شود.
فرزند خواندگی Adoption
( مدنی- دادرسی مدنی) یک عمل حقوقی است که موجب پیدایش رابطه فرزندی صوری بین دوشخص میشود یکی را فرزند خواهAdoptant و دیگری را فرزند خواندهAdopte نامند و رابطه مزبور را فرزند خواندگیAdoption خوانند. این عمل سلب حقوقی را که فرزند خوانده در خانواده واقعی خود دارد نمیکند. عمل حقوقی مزبور نمونه یک عقد تشریفاتی است که باید بتصدیق دادگاه شهرستان برسد( قانون 19 ژوئن 1923 فرانسه) قانون فقط برای ایرانیان غیرشیعه فرض وجود فرزند خواندگی را کرده است در قانون اسلام فرزند خواندگی وجود ندارد (قانون اجازه رعایت احوال شخصیه ایرانیان غیر شیعه در محاکم – مصوب 31-4-1312 و ماده پنجم پروتکل ضمیمه عهدنامه مودت و اقامت و تجارت ایران ولبنان مصوب 10-12- 1310).
فرزند خوانده Enfant adoptif adopte
(مدنی) فرزندی که ازطریق رابطه حقوقی فرزند خواندگی عنوان فرزندی یافته باشد. رک. فرزند خواندگی
فرس ماژرForce majeure
( مدنی) حادثه غیرمترقب که نتوان ازآن اجتناب کرد و در نتیجه انجام تعهدی مقدور نشود یا شخص نتواند خود را با یک قاعده حقوقی تطبیق کند. درنتیجه فرس ماژر متعهد( که نتوانسته بتعهد خود عمل کند) برای همیشه درمقابل متعهدله بری الذمه خواهد شد. رک. قوه قاهره (ماده 37 قرارداد موافقت نامه تفحص و اکتشاف وبهره برداری و فروش نفت بین شرکت ملی نفت ایران و شرکت سهامی سافایر و لیومز لیمیتد 18-2-1337 ) درماده نهم قانون تشکیل وطرز رسیدگی دیوان جزا مصوب1307 فرس ماژر را بحوادث غیر مترقبه و فوق قدرت تفسیر کرده است.
فرستاده Envoye
( بین الملل عمومی )کسیکه برای انجام ماموریتی از طرف یک دولت نزد دولت دیگرفرستاده میشود وممکن است سیاسی یا غیرسیاسی باشد. گاهی بمعنی نماینده سیاسی Agent diplomatique است Envoye dipomatique هم نامیده میشود.