contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف ق

(وضع) قانون

بمعنی انشاء قانون است (رک. انشاء).

قانونگذار

مقامی که بمناسبت قدرت مخصوصی که دارا می باشد وضع قانون نموده و آنرا کم وبیش بمعرض اجراء می گذارد و از قدرت مزبور ضمانت اجرائی قانون را فراهم میکند. مقنن هم درهمین معنمی استعمال می شود. درفقه بهمین معنی لغت شارع ومشرع (به تشدید راء) استعمال می شود.

قانونگذاری

وضع کردن قانون را گویند. درفقه آن را تشریع گفته اند.

(دوره) قانونگذاری

الف- دوره ای که درآن مدت مجلس یا مجالس مقننه وضع قانون کنند چنان که گویند دوره دوم قانونگذاری. در مورد همین اصطلاح می گویند مجلس دوم. ب- کنابهائی که حاوی مقررات موضوعه دریک دوره قانونگذاری است و ازمآخذ رسمی قوانین وعقود بین المللی وامتیازات می باشد این نسخه مانند نسخه مجموعه رسمی مغلوط و یا با هم اختلاف دارند و درآنها روش علمی تدرین رعایت نشده و مراجعه: آنها مانند کتب قدیم دشوار و مستلزم صرف وقت زیاد است بنابراین موقع اختلاف نسخ یا احتمال غلط باید به روزنامه رسمی مراجعه کرد.

قانونی

پدیده ای که با موازین قانونی مطابقت دارد. (به اصطلاح 2424 مراجعه شود).

قباله

سند معامله وعقد وسند مالکیت. (از اصطلاحات قدیم است) سند نکاح را قباله نکاح می گفتند بنابراین اصطلاح مذکور اختصاص به عقود مالی ندارد ومنحصربه مدرک مالکیت هم نیست زیرا سند حاکی از اجاره مزرعه یا خانه را هم قباله می گفتند (ماده 259 قانون جزا) و حتی اوراق دعوی را قباله دعوی میگفتند حافظ گوید: وکیل قاضیم اندرگذرکمین کرده است. بکف قباله دعوی چو مار شیوائی ( فقه )- الف- قراردادی است که بموجب آن یکی ازدو شریک در درخت ( یا درختان یا باغ ). میوه تعهد کند که درمقابل انتقال سهم شریک باو مقدار معینی میوه به او بدهد (مفتاح الکرامه- جلد متاجر- ص160) ثمره قباله دراین جا ثمره بیع است. در باب اجاره و مزارعه هم قباله استعمال شده است( مقا بس الانوارـ ص 169 ببعد ). در حقیقت این نوعی از تعهدات است که فقهاء مغایرت آنرا با عقد بیع احراز کرده وبهمین جهت آنرا قباله نام نهادند. ب- گرفتن زمین غیر برای آبادانی و دادن مالیات آن ازطرف آباد کننده باین شرط که منافع آن زمین بین طرفین مشترک باشد (جامع الشتات- می 305 ).

قباله ازدواج

اصطلاح مشهور راجع بسند عادی یارسمی حاکی ازوقوع عقد ازدواج دائم یا منقطع. گاهی آنرا برگ ازدواج و سند ازدواج ونکاحنامه نیزگویند. (ماده 6 قانون ازدواج 1310-1316 )

قباله انتفالیه

اصطلاح قدیمی است بمعنی سند انتقال(ماده 15 قانون مالیات مستغلات نهم سنبله1294 شمسی).

قباله مزاوجت

بمعنی قباله ازدواج است. (قباله ازدواج)

قبح

درلغت بمعنی زشتی وناپسندی است. در اصطلاحات ذیل بکاررفته است:

قبح ذاتی

(فقه)عملی که فی حد ذاته وصرفنظر از دستورشارع، بد باشد مانند پس ندادن امانت وترجیح مفضول برفاضل که ذاتا عمل بدی است. درمقابل قبح شرعی بکار می رود.

قبح شرعی

( فقه) چیزی که درنظر شریعت، بد باشد ولوآنکه عادتأ خوب باشد مانند اخذ ربا که نزد شریعت بداست ونزد غالب مردم عادتأ خوب است.

قبح عادی

(فقه)چیزی که عادتآ قبیح است ولوآنکه عقلا وشرعأ قبیح نباشد. مانند رد مهمان بوسیله کسیکه توانائی پذیرائی او را بزحمت داشته باشد که ازنظر غالب مردم خاور عادتأ قبیح است ولی عقل و شرع برای آن قبحی نمی بیند.

قبح عقاب بلابیان

رک. قاعده قبح عقاب بلابیان

قبح عقلی

( فقه )چیزی که ازنظرعقول متعارف مردم ناپسند شمرده شود هرچند که در عادت بخلاف آن عمل کنند مانند تقدم جاهل بر عالم که قبح عقلی دارد ولی عادتا جهال بلطائف الحیل و کمی آزرم یا به دستاویز امور اعتباری فراتر می روند واین عمل نزد آنان قبح عادی ندارد اما قبح عقلی دارد.

قبض

الف-( مدنی- فقه) عناصر تشکیل دهنده قبض عبارت است از: الف- قرار گرفتن مال مورد معامله تحت اختیار طرف دیگر همان معامله ولو این که این کاربفعل معامل نباشد ( مستفاد از ماده 374 قانون مدنی). ب- توجه طرف مذکور بقرار گرفتن مال مورد معامله تحت اختیار خود بنابراین اگر کسی گوسفند را بفروشد و آنرا بدون توجه مشتری درآغل وی قرار دهد مادام که مشتری باین امر توجه نکرده (بقدری که سیطره مشتری برآن صدق کند) قبض حاصل نشده است. وضع ید مشتری(متعامل) وعمل مادی ازطرف او و نیز رضای او شرط تحقق قبض نیست پس فرار گوسفند مزبور ازآغل بسبب بی مبالاتی یا بی احتیاطی یا عمد متعامل مذکور قبض را ازبین نمیبرد و اگرگوسفند درآغل مشتری( متعامل) تلف شود این تلف، تلف قبل ازقبض نبوده ومشمول ماده 387 قانون مدنی نیست. ب- سند مخصوصی است که بین متعهد و متعهد له( دائن ومدیون) ردو بدل میشود.دراینصورت در معانی ذیل بکارمیرود:

قبض دریافتی

بمعنی قبض رسید است( رک. قبض رسید ).

قبض رسید

قبضی که وصول کننده پول یا کالا( متعهدله یا نماینده او )به دهنده پول یا کالا (متعهد) می دهد و حکایت از دریافت مورد تعهد می کند بهمین جهت آنرا قبض دریافتی هم می گویند.

قبض طلب

قبضی است که بدهکار بابت دینی که دارد به بدائن میدهد وممکن است عادی یا رسمی

قبوض اصلاحات ارضی

قبض های اقساط بدهی کشاورزان به مالک زمین هائیکه بموجب قوانین اصلاحات ارضی ازمالک منتزع و بکشاورز فروخته شده است ماده 27 قانون اصلاحات ارضی مصوب 19 ر 10 ر 1340 و صفحات 91-93-103مجموعه اصلاحات ارضی( چاپ مجلس ).