ترمینولوژی
حرف ق
قدرت تقنینی
(حقوق اساسی) یکی از قوای سه گانه کشورکه وظیفه اش تهیه قوانین و قواعد اساسی کشور است.
قدرت عمومی
سازمانهائی که درکشور قدرت سیاسی را بکار می برند. ( رک. سیاست)
قدرت قضائی
( حقوق اساسی) یکی از قوای سه گانه که تصدی حل و فصل دعاوی سکنه کشور و امور حسبی را میکند.
قدر متیقن
در مواردی که سعه وضیق مدلول یک قانون محل تردید باشد مفسرآن قانون، مدلول آنرا نسبت بمقداری که یقینی است تثبیت میکند (وآن مقدار یقینی را قدر متیقن آن قانون مینامند) و نسبت بمازاد بر آن قدرخود را درحالت سکوت قانون قرار میدهد وچاره دیگری برای آن میاندیشد مثلا جهیزیه خارج از قدر متیتن احوال شخصیه در قانون رعایت احوال شخصیه ایرانیان غیرشیعه است.
قدیم
(فقه) الف- هر وضع حقوقی درمالی که کیفیت حقوقی زمان حدوث آن وضع، مجهول باشد قدیم نامیده میشود مثلا ناودان خانه حسن از قدیم بخانه حسین میریخت و میریزد و معلوم نیست که این وضع از ابتداء بطور غاصبانه بوده است ویا با مجوز قانونی صورت گرفته است. دراینصورت حق حسن قانونی شناخته میشود تا خلافی ثابت شود. در همین مورد است که می گویند: القدیم یترک علی قدمه. شناختن این قاعده ملازمه دارد باشناسائی اصالة الصحه در افعال افراد جامعه فی الجمله. (اصطلاح شماره 348 دیده شود) ب- اسمی است که به فتاوای شافعی که در ایام اقامت خود در عراق( قبل از مسافرت به مصر) داده شده است. درمقابل ((جدید)) بکار میرود که عبارت است از فتاوای او در مصر. و این دو اصطلاح درموقعی بکار میرود که بین قدیم وجدید اختلاف وجود داشته باشد.
قذف(بفتح اول و سکون دوم)
(فقه) اسناد زنا یا لواط است به شنونده یا غایب بشرط اینکه: اولا- گوینده( یا قادف یعنی کسیکه مرتکب جرم قذف شده است) بآنچه که میگوید علم داشته باشد. ثانیأ- قصد اسناد زنا یا لواط داشته باشد نه قصد دیگراز قبیل اطفاء خشم. ثالثأ- اسناد زنا یا لواط بقدرکافی صریح باشد. رابعا- مقذوف (یعنی مجنی علیه جرم قذف )معین باشد.
( حق) قذف
(فقه )جرم قذف (رک. قذف )برای مجنی علیه ایجاد حقی میکند که آنرا در در اصطلاح حق قذف نامیده اند این حق تحت شرائط خاصی ارث برده میشود.
قرائت
( فقه )در علم درایه یکی از طرق شنیدن و تحمل حدیث، خواندن حدیث بر شیخ است خواه متحمل حدیث، خود بخواند یا دیگری برشیخ بخواند و او حاضر بوده و بشنود خواه از روی کتابی خوانده شود خواه ازحفظ. واین روایت صحیح است. در اصطلاح دیگر آنرا (عرض) گویند. (وصول الاخیار- ص 119 )
قرابت
(مدنی- فقه )خویشاوندی را گویند خواه به نسب باشد خواه به سبب. کلمه لاتین فقط در قرابت سببی بکارمیرود.
قرابت ابوینی
خویشاوندانی که با هم ازظرف پدرومادر قرابت دارند مانند برادریا خواهرکه ازیک پدرومادر بدنیا آمده باشند.
قرابت ابی
( فقه- مدنی )کسانیکه خویشاوندی بین آنان فقط از جهت انتساب به پدر است مانند برادر ابی.
قرابت امی
کسانیکه فقط از طرف مادر خویشاوند شخص باشند.
قرابت بطنی
( مدنی) قرابت امی را گویند. ( رک. قرابت امی )
قرابت در خط اطراف
رک. نسب بخط اطراف
قرابت درخط مستقیم
رک. نسب بخط مستقیم
قرابت رضاعی
رک. اقرباء رضاعی
قرابت زنا
( مدنی- فقه )قرابت ناشی از زنا را گویند.
قرابت سببی
رک. سبب- وارث سببی
قرابت شبهه
(مدنی- فقه )خویشاوندی ناشی از وطی به شبهه را گویند. ( رک. وطی بشبهه )
قرابت صعودی
( مدنی) قسمی ازقرابت نسبی بخط مستقیم است که ناظر بکسانی است که شخص از آنها متولد شده مانند قرابت پسر نسبت بپدر و مادر و جد و جده هرچه بالا رود ( رک. نسب بخط مستقیم) در مقابل قرابت نزولی استعمال می شود ( رک. قرابت نزولی )ماده 1196 قانون مدنی.