contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف و

وضع

(فقه (- الف- بمعنی جعل است (رک. جعل) جاعل را وضاع( بتشدید ثانی) نامند. ب- معین کردن چیزی (اعم از لفظ و غیره مانند علامات) برای معنی معینی مانند تعیین کلمه ای برای معنی مخصوص. این را وضع لفظی گویند. فاعل این کار را واضع نامند و آن معنی را موضوع له گویند وآن لفظ را موضوع خوانند. ج- در مقابل حکم بکار میرود بمعنی حکم وضعی (رک. حکم). ( تجارت) حا لت بدهی یا دارائی تجارتخانه ازحیث اسناد تجاری و ارزها.

وضع اشخاص

الف- عبارت است ازکیفیتی که اشخاص از نظر قوانین جاری یک کشور دارا می باشد. ب- عبارت است از وضع شخص ازنظردارا بودن حقوق خصوصی در اینصورت معادل آن Etat civil است. اهلیت یکی ا زمصا دیق مدلول ا صطلاح با لا است واخص از آن است.

وضع تخصصی

رک. وضع تعینی

وضع تخصیصی

رک. وضع تعیینی

وضع تعینی

(فقه) هرگاه لفظی را گروهی،نامعین در یک معنی معین بقدری استعمال کنند که آن معنی با آن لفظ انس پیدا کند این وضع را وضع تعینی و وضع تخصصی نامند مانند استعمال لغت (کلام) برای علم کلام که واضع این لغت معین نیست و بر اثر کثرت استعمال باین پایه رسیده است.

وضع تعیینی

(فقه) هرگاه واضع شخص معین باشد آن وضع را وضع تعیینی گویند ووضع تخصیصی هم نامیده میشود ما نند اصطلاحاتی که مقنن متعرض معنی آنها شده ولفظ را برای آن معنی نهاده باشد مانند ( پایان عملیات اجرائی ) درتبصره پنجم ماده 34 قانون ثبت که توسط مقنن معین و وضع شده است.

وضع شخصی

(فقه) هر لفظ را ماده و صورتی است: ماده حروف آن است و هیات، ترتیب قرارگرفتن حروف و حرکات و سکنات آن. اگر ماده و صورت لفظ جمعأ برای یک معنی ازمعانی وضع شود این وضع را وضع شخصی نامند چنانکه لفظ ( شیر) برای معنی حیوان درنده معروف وضع شده است هیات آن را معنی مخصوصی نیست و ماده آنراهم معنی مخصوصی نیست هیات و ماده جمعأ برای این معنی وضع شده اند. ( رک. وضع نوعی)

وضع نوعی

(فقه )هرگاه ماده لفظ یا هیات آن جداگانه برای معنی از معانی وضع شود این وضع را وضع نوعی Objectif نامند مانند ( زد ) در تمام مشتقات فعل زدن که برای مفهوم معروف وضع شده است بهرصورت که درآید مانند( زدم- زدی- زد) و ما نند هیأت حاصل ازافزایش پسوند (نده ) بر فعل امرکه برای معنی اسم فاعل وضع شده است همچون کننده و زننده و رونده شده است همچون کننده و زننده و رونده و چرنده و جز اینها.

( خطاب) وضع

( فقه) بمعنی حکم وضعی است. ( رک. حکم)

وطن

خاکی که درآن ملتی( یا گروهی) سکونت داشته که خود را منتسب بآن خاک دانند خواه تشکیل دولتی را داده باشند خواه نه وخواه دولتی از خود داشته باشند خواه تا بع دولت دیگر باشند مانند آلزاس ولرن درسا لهای بین 1871 تا 1918 و لهستان.

وطی

( مدنی- فقه) ادخال حشفه در دبر یا قبل است.

وطی بحرام

مدنی- فقه )وطی ممنوع شرعی را وطی بحرام گویند خواه علقه زوجیت وجود داشته باشد یا نه مثلا وطی در حال حیض وطی بحرام است. وطی بحرام اعم است ازوطی بزنا (عموم وخصوص مطلق ). بین وطی بحرام و وطی به نکاح عموم و خصوص من وجه است.

وطی بزنا

(مدنی- فقه )هر مواقعه بین زن و مرد که مصداق وطی به نکاح و وطی بشبهه نباشد وطی به زنا است خواه در قبل باشد خواه درد بر.

وطی بشبهه

(مدنی- فقه) وطی بشبهه یا نزدیکی بشبهه از عناصر ذیل تشکیل میشود: الف- مواقعه مرد با زن بطور طبیعی باشد ب- مواقعه باستناد سبب قانونی( عقد نکاح) صورت گیرد. ج- فاعل مواقعه استحقاق مواقعه را در واقع نداشته باشد ولی خود را مستحق بداند یعنی مجاز در مواقعه تصور کند بعلت جهل بموضوع یا حکم. د- عذر جهل فاعل مواقعه بحقیقت حال (یعنی عدم استحقاق خویش ) شرعا مسموع باشد مانند ازدواج با کافره بدون اطلاع از کفراو ونکاح بایکی ازمحارم رضاعی در مورد شبهه غیر محصور. فرق نمی کند که شبهه حکی باشد یا موضوعی واشتباه از طرف مرد باشد یا زن. ه - خواب وجنون و مستی در حکم جهل باستحقاق مواقعه است و مواقعه در این حالات مصداق وطی بشبهه است. وطی بشبهه درمقابل وطی بنکاح صحیح ووطی بز نا استعمال میشود. ( ماده 1055- 1099- 1157 قانون مدنی.)

وطی بنکاح

(مدنی- فقه ) مواقعه ای که مستند به عقد نکاح صورت گیرد و مصداق وطی به شبهه نباشد. (رک. وطی به شبهه)

وظیفه

(حقوق اداری ) الف- بمعنی حقوق کارمند دولت و مؤسات عمومی در ازمنه سابق بکار می رفت و اکنون متروک است. در همین معنی لغت مستمری بکار می رود. وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید ( حافظ) ب- مرسومی است که بباز ما ندگان ارباب حقوق دیوانی از هر قبیل داده میشود (مقدمه قانون وظائف ). ج- تکلیف قانونی و مخصوصأ تکلیف قانونی مامور دولت . گاهی ( وظیفه قانونی ) گفته میشود. در مقا بل وظیفه اخلاقی و اجتماعی و وطنی و غیره

وعد

( فقه )اخبار یک( یا دو نفر) بدیگری از وقوع عقدی که بعدا بین آن دو نفر واقع خواهد شد بدون اینکه تعهد یا انتقالی صورت گیرد وبهمین جهت منشا اثرحقوقی نمی باشد. قولنامه متضمن عقد مسلمی است که درآن تعهدی واقع شده و نباید آنرا (وعد) شمرد. promess هم متضمن تعهد ببستن قراردادی است و با) وعد (بمعنی فوق مغایرت دارد.

وعده عقد

رک. اصطلاح شماره 3713 وفاء ملازمت عهد و مواظبت پیمان و رفتار کردن برطبق آن است. دیده ام دفترپیمان ترا فرد بفرد هرکجا بحث وفا آمده منها زده ای پرداخت دین راکه (وفاء دین) نامیده اند در حقیقت نمونه ای است از رفتارکردن بر طبق پیمان دائن ومدیون و وظیفه ای که مدیون در رد طلب، برعهده گرفته است. در اصطلاحات ذیل بکار رفته است

وفاء دین

( مدنی )پرداخت طلب بستانکار و غریم را گویند.

وفاء عهد

(مدنی- فقه) عمل متعهد بر طبق تعهد راگویند( اوفوا بالعقود).