ترمینولوژی
حرف ت
تسبیب
(مدنی - فقه) وارد کردن ضرر بمال غیر که فعل منشاء ضرر بوسیله خود فاعل بهدف هدایت نشده باشد بلکه بر اثر تقصیر یابی مبالاتی وغفلت و عدم احتیاط وی ضرری متوجه غیر گردد مثل اینکه زنجیر سگ را محکم نبندد و سگ رها شده و بعابرین حمله کند (ماده 331 ببعد قانون مدنی) در همین اصطلاح عبارت ((قاعده تسبیب)) استعمال میشود. (رک. قاعده تسبیب)
تسبیب بضمان
(فقه) کسیکه در معامله دیگری را مغرور نماید و مغرور از این جهت خسارت، به ثالث (که مالک موضوع مورد معامله بوده است) بدهد میتواند بعد از دادن خسارت بمالک، آنرا از مغرور کننده (یا غار) بگیرد فعل مغرورکننده نسبت بشخص مغرور از جهت اینکه سبب خسارت او شده است ((تسبیب بضمان)) نامیده میشود در مورد تسبیب بضمان هرچند که بین سبب وفعل منشاء ضرربمالک، واسطه انسان با شعوری است که او شخص مغرور است ولی مغرور در ارتکاب فعلی که منشاء خسارت بمالک شده تکلیف قانونی نداشته است یعنی بعلت عدم اطلاع از حقیقت حال منع قانونی از اضرار بغیرمتوجه او نمیشود اما در مورد ((قاعده تسبیب)) منع مذکور متوجه شخصی است که موجب اضرار شده است. این نکته است که ((سبیب بضمان)) را از قاعده تسبیب جدا میکند. رک. تسبیب بفعل
تسبیب بفعلی
در موردی که یکطرف معامله طرف دیگر را مغرور می کند و مغرور بعلت تصرف در مال شخصی ثالثی که مالک واقعی مورد معامله است در مقابل ثالث، ضامن خسارت می شود ضمان مغرور(یا مسئولیت مدنی مغرور) را ضمان بفعل (یعنی ضمان ناشی از فعل مغرور که عبارت از تصرف و وضع ید برمال غیر است) می نامند. و چون شخص مغرورکننده نیز درمقابل مغرور مسئولیت دارد مسئولیت (یاضمان) شخص مغرورکننده را ((تسبیب بضمان)) نامند.
(قاعده) تسبیب
(فقه – مدنی) درمورد قاعده تسبیب: اولا- سببی وجود دارد که منتهی بایراد ضرر میشود وآن سبب، انسانی است که مسئول ضرر است. ثانیا- فعلی وجود دارد که منشاء خسارت است و سبب مذکور بوسیله همین فعل. منشاء خسارت میشود (خواه این فعل از غیر انسان صادر شود مانند سقوط دیوار برعابرین، یا ازحیوان صادرشود مانند دریدن سگ یا از انسان بی شعورصادرشود مانند طفل غیر ممیز و دیوانه یا از انسان با شعور صادرشود). ثالثا- واسطه ای بین سبب مزبور وفعل مذکور واقع میشود و این واسطه بیکی از صورذیل دیده میشود: الف - واسطه حیوان است مانند سگی که بر اثر بی مبالاتی صاحب آن ازدیوارجسته و در معابر لباس عابر را پاره کرده است. ب- واسطه غیرحیوان است مانند بادی شدید که دیوار کهنه را بروی ملک غیر انداخته و صاحب دیوار غفلت در تعمیر آن کرده بوده است. ج- واسطه انسانی بی شعور است مانند طفلی که براثر بی مبالاتی پدرو مادر در کوچه ها سنگ به پنجره منازل انداخته وآنها را شکسته است. د- واسطه انسان با شعور است مانند حاکمی که بر اثر شهادت شهود کاذب (بدون علم بکذب آنها) حکم صادر نموده وپس ازصدور حکم کذب شهود معلوم گردد. دراین صورت، شرط این است که انسان مزبورکه فعلش منشاء ضرر بغیر شده آن فعل را بعلت تکلیف قانونی که داشته است مرتکب شده باشد مانند دادرس که برای انجام وظیفه ناچار شده که طبق گواهی گواهان مزبور رأی بدهد. این شرط است که ((قاعده تسبیب)) را (در فرض ((د)) ) از ((تسبیب بضمان)) جدا میکند (رک. تسببب بضمان) با اینکه درمورد تسبیب بضمان هم واسطه بین سبب وفعل موجب اضرار، شخص باشعوری است.
تسجیل
درلغت بمعنی مکتوب و تنظیم سند است. در اصطلاح بمعنی سجل وقوعی بکار رفته مانند تسجیل مذکور درماده ششم نظامنامه دفاتر اسناد رسمی 1317( رک. سجل وقوعی)
تسعیر
تعیین ارزش پول یک کشور با پول کشور دیگر.
تسلم
(مدنی – فقه) استیلاء منتقل الیه است بر موضوع معامله (ملاک ماده 367 ق- م) رک. قبض
تسلیط
(فقه) انشاء حقی بنفع دیگری مستلزم تفویض یک اختیار قانونی بنفع دیگری است، دراین ضمن موجب تسلط او برحق مزبور از طرف انشاء کننده فراهم گردیده است و این عمل را تسلیط گویند. گاهی بطور خلاصه از اصطلاح ((تسلیط)) یکی از اصول معروف به ((اصل تسلیط)) را اراده میکنند که عبارت است از مفاد ماده 30 قانون مدنی که آنهم بنوبه خود از حدیث نبوی معروف ((الناس مسلطون علی اموالهم)) گرفته شده است.
(اصل) تسلیط
(فقه) هرکس در مال خود حق هرگونه تصرف که مخالف شرع نباشد دارد این اصل ازحدیث نبوی مورد قبول همه مسلمین ((الناس مسلطون علی اموالهم)) گرفته شده است. (مدنی) هرمالکی نسبت به مایملک خود حق همه گونه تصرف و انتفاع دارد مگر در مواردی که قانون استثناء کرده است (ماده 30 قانون مدنی) باین ترتیب اصل تسلیط به ماده 30 ق- م منتقل شده است.
تسلیم
(مدنی- فقه) تسلیم درعقد معوض عبارت است از اینکه یکی از طرفین دیگری را برمالی که باو منتقل کرده است مستولی سازد و بعبارت دیگر تسلیم عبارت است از تمکین طرف از تصرف یا قراردادن مورد معامله تحت اختیار طرف. مرادف آن اقباض است. (ماده 367 قانون مدنی) شرط تسلیم آن نیست که طرف متمکن از انحاء تصرفات باشد بلکه کافی است که متمکن ازتصرفات مناسب با خصوصیات عقد معین باشد، پس تعریف قانون مدنی ناقص است. سپردن قبوض انبارهای عمومی هم تسلیم محسوب است.
تسلیم امانی
(مدنی- فقه) تسلیم مال است بقصد امانت بدیگری خواه بقصد انتفاع باشد مانند تسلیم عین مستاجره از طرف مؤجر بمستأجر و خواه بقصد انتفاع نباشد مانند تسلیم مال مورد ودیعه به ودیعه گیر.
تسلیم منفعی
(فقه) تسلیم مال بقصد انتفاع طرف مانند تسلیم عین مستاجره بمستاجر از طرف مؤجر (بنظرکسانیکه ید مستاجر را ید امانی نمی دانند)
تشکیلات
بمعنی سازمان است (رک. سازمان) و دراصطلاحات ذیل بکار رفته است:
تشکیلات دادسرا
اعضاء تشکیل دهنده دادسرا عبارتند از دادستان - دادیاران - بازپرس. دادستان بر بازپرس ریاست اداری دارد نه قضائی.
تشکیلات دفترخانه
دفتراسناد رسمی مرکب است ازیکنفر صاحب دفتر (سردفتر) ولااقل یکنفر نماینده اداره ثبت اسناد. فعلا این نمایندگی بدفتریار داده میشود. رک. دفتریار.
تشکیلات قضائی مدنی Justice civile
مجموعه دادگاه نخستین و استنیاف و تمیز (قسمت مدنی) را گویند.
تصدق
(فقه) عقدی است منجز که بموجب آن تملیک عین یا منافع بطور رایگان وبقصد نزدیکی بخداوند صورت می گیرد.
تصدیق
الف - سندی است رسمی که از طرف دولت صادر میشود و بدارنده آن امتیاز اقدام ببرخی از کارها را میدهد (مرادف تصدیقنامه - شهادتنامه - گواهینامه است) ظاهرا این اصطلاح در این معنی از راه ترجمه کلمه Diplome پیدا شده است. ب- در معنی وسیعتر هرگونه سند که از هر مقام عمومی یا خصوصی صادر شود و بحال دارنده آن برای اقدام درکاری مفید باشد خواه منطبق برتعریف شهادت (از نظرآئین دادرسی مدنی) باشد خواه نباشد مانند گواهی نامه بانکی که مستخرجه از دفاتر بانک است وبمعنی شهادت نمی تواند باشد بهمین جهت اصطلاح ((تصدیق رسمی)) استعمال میشود تا آنرا ازتصدیق غیررسمی ممتازنماید. بنابراین اصطلاح شهادتنامه وگواهی نامه بعلت برانگیختن مفهوم شهادت اصطلاحی درذهن لغات نارسائی هستند و لغت تصدیق بهتر است.
تصدیق حصر وراثت
رک. دعوی انحصار وراثت
تصدیق عهود
(بین الملل عمومی) تصدیق قرارداد بین المللی که بین دویا چند دولت منعقد شده توسط رئیس دولت طرف قرارداد برای لازم الاجراء گردیدن آن.