contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف ب

بانک

مؤسسه ای است که بصورت شرکت سهامی مطابق قانون بازرگانی تشکیل شده و براساس مواد مقرر در قانون بانکی و پولی کشور (مصوب 7 - 3 - 39) به عملیات بانکی اشتغال ورزد (ماده 58 قانون مزبور)

بانک خارجی

بانکهائی است که بیش از چهل درصد سرمایه آنها متعلق باتباع بیگانه باشد (ماده 62 قانون بانکی و پولی کشور مصوب 7- 3- 39) 811 - بانک فلاحتی و صنعتی بانک پیشه و هنر است (ماده 16 قانون متمم بودجه کل سال 1319 مصوب 28- 12- 1318)

بایر

در اصطلاح عبارت است از زمینی که : اولا- مالک دارد یعنی باستناد یکی از اسباب قانونی تملک در مالکیت شخص حقیقی یا حقوقی وارد شده است. ثانیا - مالک برای مدت نامعلومی (کوتاه یا دراز) از ادامه آبادی آن چشم پوشیده است بنابراین زمین آیش را زمین بایر نمی گویند چون ترک ادامه آبادی آن در مدت معلومی است آن هم بمنظور تقویت بنیه زمین است. زمین بایر باین معنی بازمین متروک فرق دارد زمین متروک زمینی است که مالک از آن اعراض کرده و یا قهرا آنرا ترک کرده باشد مثل اینکه بعلت وقوع حوادث سماوی یا ارضی مالکین یک آبادی هلاک و منقرض شده باشند. بدیهی است با توجه بتعریف فوق، زمین بایر بازمین موات فرق دارد زیرا موات هنوز تحت سیطره سبب قانونی تملک قرار نگرفته است. زمین مواتی که حریم یک ده را تشکیل میدهد و اهل ده بمنظور تعلیف و سوخت و مانند اینها از آن بطور مشاع استفاده می کنند ملک اهالی ده نیست (درحکم ملک است) و عنوان موات را دارد و قابل تقاضای ثبت جداگانه نمی باشد و ثبت اراضی ده خود بخود مستلزم ثبت حریم ده (بعنوان حریم ده) میباشد. *گاهی بکمک قرینه زمین بایر را بر موات اطلاق می کنند مانند بایر استعمال شده درتبصره دوم ماده یک قانون واگزاری زمین به تحصیلکرده های کشاورزی - مصوب 22- 10- 38 (رک. متروک) درپاره ای از دهات مقداری از اراضی اطراف ده را اهالی ده بطور اشتراکی احیاء مینمایند (مثلا سنگها را بیرون آورده و زمین را قابل زراعت می کنند) وچون آب بهمه آن اراضی نمیرسد هر سال بقرعه بعضی از اهالی ده درقسمتی ازآن اراضی کشت می کنند این اراضی هم مصداق اراضی مشاعی ده است و در اصطلاحات محلی بآنها اراضی بیابانی می گویند که البته با اراضی مواتی که حریم ده را تشکیل میدهد فرق خواهد داشت. غالبا استعمال کنندگان اراضی مشاعی ده فرقی بین اراضی دیم مشاع و اراضی مواتی که حریم ده است عمدا یا سهوا نمی گذارند.

بایع

کسیکه درعقد بیع غالبا در طرف ایجاب واقع میشود و بمال او بعنوان معوض و مبدل نگاه میشود نه عوض و بدل. رک. فروشنده.

بایع شرطی

بایع در بیع شرط را بایع شرطی نامند. (رک. بیع شرط)

بایگان

نگهدارنده وضباط - کسیکه نامه ها و نوشتمه های اداری را در محلی نگاه می دارد تاهنگام نیاز بتوان ازآنها استفاده کرد. (Archiviste)

بایگانی

در لغت بایگان بمعنی مخزن است و آذربایجان که معرب آذربایگان (بنظر بعضی) است بمعنی آتشکده و مکان آتش است. در حقوق اداری بایگانی بمعانی ذیل بکار می رود: الف - محل و مخزدن نگهداری اوراق و اسناد بطورمنظم. ب - عمل نگهداری اوراق و اسناد بطور منظم. سابقا ضباطی گفته می شد وبایگان را ضباط می گفتند

بخت آزمائی

قراردادی است که در نتیجه آن عده ای از اشخاص روی احتمال کسب مالی از طریق بخت و تصادف و اتفاق هریک مال معینی می پردازند در بخت آزمائی صرفا اتفاق وتصادف بر اثر قرعه کشی دخالت دارد ولی در قمار مهارت و تبحر و اقدامات شخص نقش مؤثر را بازی می کند قمار بین دو نفر هم میتواند واقع شود ولی بخت آزمائی باید بین عده زیادی صورت گیرد. از طریق بخت آزمائی میتوان معامله معوضی را انجام داد (عرفا) چنانکه بایع اتوبیل خود را در معرض بخت آزمائی می گذارد و مقداری بلیت منتشر کرده و بین خریداران قرعه می کشد و خریدار بقرعه معین میشود. بخت آزمائی ممکن است بنفع امور خیریه انجام شود بخت آزمائی جزء معاملات مغابنه ای است عوام بین آن و قمار فرق نمیگذارند.

بخش

رک. استان - ناحیه ثبتی

بخشدار

رک. استاندار

بخشانامه (Circulaire)

الف - نامه های است که دریک یا چند نسخه نوشته شده برای آگهی چند نفر فرستاده میشود. ب- نامه ای است که از طرف رئیس اداره برای آگهی همه یا قسمتی از کارکنان اداره و انجام دادن دستور معینی نوشته می شود سابقا متحد المآل می گفتند. ج - بخشنامه عبارت است از تعلیم یا تعلیمات کلی ویکنواخت (بصورت کتبی) که ازطرف مقام اداری به مرئوسین برای ارشاد به مدلول وطرز تطبیق قانون یا آئین- نامه داده شود و نباید مخالف قانون یا آئین نامه باشد ومادام که مخالف صریح با آنها نباشد ازحیث لزوم پیروی مرئوس از رئیس لازم الاتباع است (مستفاد از ماده 280 قانون جزا ومقررات استخدام کشوری) بخشنامه قابل استناد در دادگاه نیست وفی حد ذاته منشاء حق وتکلیف جدیدی نمی باشد و در صورت تعارض با قانون یا آئین نامه نباید بآن عمل کرده

بخشنامه وزارتی

بخشنامه ای که وزیر یک وزارتخانه صادر کند و مفاد آن ناظر بخصوص مورد نیست وموضوع آن هدایت ادرات تابعه وماموران وزارتخانه و مراقبت امور آنان می باشد. رک. ابلاغ وزارتی

بدریه

منسوب به بدره ظرفی است از پوست که درزمان قدیم درآن مسکوکات را نگهداری می کردند (بدره زر) و این لغت درزمان مادر لهجه محلی لنگرود بمعنی دلو و سطل بکار می رود. و امیرعضدالدوله ده هزار دینار در بدره به بغداد برای خلیفه عباسی فرستاد. و بدریه دینار بغلیه را گویند. (رک. درهم بغلی)

بدل

(مدنی- فقه) الف - درمعاملات معوض هر یک ازعوضین را گویند مثلا مبیع بدل ثمن است وثمن بدل مبیع. ب - مالی که باید زیان زننده برای جبران خسات به آسیب دیده بدهد (ماده 311 ق- م) اصطلاح عوض هم درهمین معنی بکار رفته است. بدل تالف (مدنی- فقه) عوض مال تلف شده (ماده 323 ق- م) خواه آن عوض، مثل باشد یا قیمت. این اصطلاح مرادف با ((عوض واقعی)) ومخالف ((عوض مسمی)) است (رک. عوض مسمی)

بدل حیلوله

(مدنی – فقه) هرگاه غاصب (و نیزهرمتصرف عدوانی) بجهتی ازجهات نتواند عین مغصوب را که وجود دارد بمالک آن رد کند باید بدل آنرا بدهد (ماده 311 ق- م) این بدل را اصطلاحا بدل حیلوله گویند. حیلولهدر لغت بمعنی حائل شدن است وغاصب در فرض بحث بین مالک ومال او حائل شده است یا حادثه ای بین مالک و مال او بعد ازغصب حائل شده است که مانع رد عین مال بمالک است.

بدو صلاح

(فقه) در مورد میوه درخت خرما حالتی است که میوه رنگ گرفته باشد ولی نپخته باشد. لغت زهو هم درهمین معنی بکار رفته است.

بدهکار

کسیکه برذمه او تعهدی بنفع غیر (بستانکار یا دائن) وجود دارد خواه این تعهد ناشی ازعقد باشد خواه نه مانند دین مالیاتی و دین مربوط بنفقه زوجه.

بدهی

مرادف دین است (رک. دین)

بذل

در لغت بمعنی بخشیدن است. در اصطلاحات ذیل بکار رفته است:

بذل مال

(فقه- مدنی) در باب طلاق، دادن مالی را گویند که از طرف زوجه بزوج داده میشود تا در عوض آن، زوج او را طلاق گوید خواه طلاق بصورت خلع باشد خواه مبارات خواه مال مزبور تمام یا قسمتی از مهر باشد خواه مال دیگر (ماده 1146- 1147 قانون مدنی)