contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف م

متصالحین

طرفین عقد صلح راگویند.

متصرف

کسیکه مالی را در اختیار دارد خواه بعنوان مالکیت باشد خواه بعنوان دیگر ولو بطور غصب وتصرف غیر قانونی. ( رک. تصرف)

متصرف با حسن نیت

کسیکه با حسن نیت وضع ید برمال غیر کند. ( رک. حسن نیت )

متصرف بعنوان مالکیت

کسیکه متصرف درمالی است فرض قانون این است که تصرف او تصرف بعنوان مالکیت است و خود او متصرف بعنوان مالکیت است( ماده 747 دادرسی مدنی و ماده 11 قانون ثبت) و چنین تصرفی را تصرف ما لکانه نامند (تبصره ماده 12 قانون ثبت).

متصل

(فقه)درعلم درایه هریک از چهار قسم حدیث صحیح - حسن- موثق- ضعیف اگر اسناد آنان پیوست باشد( یعنی هریک از راویان حدیث آنرا از مافوق خود شنیده باشد ویا اگر نشنیده بجای شنیدن وضع دیگری راکه قائم مقام شنیدن است دارا باشد مانند اجازه- مناوله وبهرحال واسطه ساقط نشده باشد) تا معصوم یا غیر معصوم آنرا تا آن غایت، متصل گویند و گاه موصول گویند.

متعارف

چیزی که معمول عرف است(ماده 132 ق -م) متعارف ممکن است روش یا مفهوم باشد اولی را روش عرف و سیره عرف و بطور خلاصه عرف و نیز عرف وعادت نامند و دومی را متفاهم عرف و تفاهم عرف و فهم عرف نامیده اند.

متعاقدین

( مدنی- فقه )طرفین عقد را گویند.

متعاملین

(مدنی- فقه) طرفین معامله را گویند.

متعاهدین

( بین الملل عمومی )طرفین قراردادهای خارجی( که لااقل یکطرف آن یک دولت باشد) را گویند.

متعلق

شیئی و امر مورد رابطه و علاقه حقوقی راگویند مثلا اگرکسی مالک دوچرخه ای باشد دارای حق مالکیتی است یعنی یک رابطه حقوقی او را به دوچرخه مرتبط می کند و دوچرخه که مورد علاقه ورابطه حقوقی است متعلق حق مالکیت است.

متعلق حق

(مدنی- فقه )مورد تعلق یک حق معین را گویند مثلا اگر مالک خانه ای هستید آن خانه متعلق حق شما است.

متعلق حکم

( فقه)- الف - فعل یا ترک که دستور مقنن ناظر بآن است مثلا جعل اسناد یا ساختن سکه تقلبی ویا تمرد از دستورآمر قانونی متعلق حکم قانون می باشند.( رک. موضوع حکم) ب- چیزی که در بود و نبود حکم مؤثر است وخود آن چیزنه موضوع حکم است و نه خود حکم( اصطلاح شماره 1956).

متعلق عقد

(مدنی- فقه) آنچه که مورد توافق طرفین عقد واقع شده است مثلا مبیع وثمن هریک متعلق عقد هستند( ماده 683 قانون مدنی ).

متعه

( مدنی- فقه) نکاح منقطع راگویند. ( رک. نکاح منقطع)

متعهد

( مدنی- فقه) کسیکه حق دینی بعهده دارد خواه برضای خود آنرا بعهده گرفته باشد خواه بحکم قانون برعهده او دینی واقع گردد مانند مسئول مدنی.

( شریک)متعهد

کسیکه باتفاق مدیون و یا از راه تضامن با او ملزم بپرداخت دینی باشد.

متعهد له

( مدنی- فقه)کسیکه منتفع ازتعهد دیگری است. مرادف بستانکار- طلبکار- دائن است.

متفق و مفترق

(فقه)در علم درایه، اگر روات احادیث ازحیث اسم واسم پدر) بهر مقدار یعنی یک پشت یا بیشتر (یکسان باشند این روایت را متفق و مفترق نامیده اند یعنی ازحیث اسم اتفاق دارند و ازحیث شخصی تمایز و افتراق دارند.

متقاسمین

( مدنی - فقه) طرفین و شرکاء مال مشاع که در صدد تقسیم آن برآمده اند.

متقاعد

از مأموران دولت کسیکه به سن بازنشستگی رسیده و ابلاغ بازنشستگی او صادر شده باشد.(رک. تقاعد)