contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف م

مبادی حقوق

مبادی حقوق تصورات و تصدیقاتی است که قبلا باید دانسته شود تا راه آموزش علم حقوق برطالب این علم گشوده گردد این مبادی دوقسمند: الف - مبادی تصوری ما نند فهمیدن ماهیت حق- عقد- ایقاع- اجاره ـ بیع – بیمه و اصطلاحات علم حقوق. ب - مبادی تصدیقی مانند اصل آزادی اراده- اصل اباحه و نظائرآنها.

مباشر

الف- کسیکه از طرف مالک بطور مستمر ( بدون توقیت )اداره اموال او را تصدی می کند (ماده 746 آئین دادرسی مدنی ) ب- بمعنی ضابط است( رک. ضابط ) ج- در مقابل سبب بکار می رود. (رک. سبب )

مباشرت

الف - اداره یا دائره ای که لوازم کار و اثاث مورد نیازیک سازمان دولتی یا عمومی را تهیه کند. اسم دیگر آن کارپردازی و ملزومات است. ب- انجام دادن یک عمل حقوقی شخصأ بدون تعیین نائب و نماینده و وکیل چنانکه گویند حاکم دادگاه خود باید مباشر امر رسیدگی شود و به عضو علی البدل ارجاع کار نکند.

مبانی قضائی

( دادرسی )امور ذیل راگویند. الف - اصول و قواعد مذکور در آئین دادرسی، در حدود بند سوم ماده 59 قانون آئین دادرسی مدنی. ب- بدیهیات اولیه ولواینکه در مقررات دادرسی مذکور نباشد ما نند تنجزخواسته ( ماده 551 دادرسی مدنی ).

مبایعه

(فقه )بمعنی بیع است. این کلمه کم استعمال میشود. (رک. بیع)

مبدل (فقه)

چیزی که از طرف ایجاب کننده( در عقد معوض )بطرف وی داده میشود مانند مبیع درعقد بیع ومنافع عمن مستاجره درعقد اجاره. مرادف معوض است( رک. معوض ). اصطلاح بالا در مقابل بدل (بمعنی عوض) استعمال میشود.

مبرات مطلقه

هرعمل حقوقی مبنی بر احسان عام را گویند مانند وصایای عمومی و اوقاف عمومی و حبس عام. گاهی آنرا بریات عمومیه( ماده 91 قانون مدنی )گویند (ماده 29 قانون ثبت و ماده 43 قانون اوقاف 1314 ).

مبعوثان

اصطلاح خلاصه شده از اصطلاح مجلس مبعوثان است. ( رک. مجلس مبعوثان)

مبیع

(مدنی- فقه) عین موجود در خارج ویا عین کلی درذمه که بعنوان معوض و بانتظار دریافت عوض معلوم بطرف تملیک میشود (ماده 338- 350- 351- قانون مدنی) دراصطلاح دیگر آنرا مثمن گویند(ماده 197 ق – م). درعقد صلح اگر دومال مبادله شود هیچیک جنبه معوض را ندارد بلکه صرفا هریک بدل دیگری است واز همین روعقد صلح که صرفا یکنوع تسالم و توافق است با عقد بیع فرق می کند.

مبیع شرطی

( مدنی- فقه )مبیع در بیع شرط را مبیع شرطی گویند چنانکه بایع را در این بیع بایع شرطی و مشتری را مشتری شرطی می نامند.

( جهـل به )مبیع

(مدنی- فقه )جهل بمقدار مبیع یا بوصف مبیع ویا بعنوان مبیع را گویند (ماده 342 ق- م ).

مبین ( فقه)

عبارتی که ظهور در معنائی دارد.

متباینین

دو چیزکه بکلی با هم اختلاف داشته و قدر مشترکی بین آنها نباشد مانند حبس و وقف. حکم تمیزی شماره555 مورخ 1-4-1325 می گوید(حبس و وقف دو عنوان جداگانه است و حداقل و اکثر در آنها نیست تا بتوان اخذ بقدر متیقن نمود بنابراین استناد دادگاه بماده 1317 قانون مدنی و اتخاذ قدر متیقن ازگواهی گواهان صحیح نخواهد بود.). مثال دوچیزکه در آنها حداقل و اکثر باشد ماده 225 قانون تجارت است که مبلغی در برات یکبار بحروف ویکبار بعدد نوشته شده و بین آنها اختلاف باشد که دراینصورت اقل را ملاک قرارمیدهند. اصطلاح متباینین در مقابل (اقل واکثر) قرار می گیرد. اصل این اصطلاحات از فقه گرفته شده است.

متبوع

کسی که دیگری را تحت نظر خود بکاری وادارکند مانند صاحب خانه نسبت به کلفت و نوکر و باغبان.

متجزی

( فقه)کسیکه توانائی استنباط احکام شرعی همه موضوعات را که باو عرضه میشود نداشته باشد. چنین شخصی را مجتهد متجزی گویند در برابر کسیکه توانائی استنباط احکام شرعی همه موضوعاتی را که باو عرضه میشود داشته باشد و او را مجتهد مطلق گویند، اولی مبتدی در اجتهاد است و دومی منتهی در آن. اگراجتهاد بالفعل را در نظر بگیریم تقسیم به مطلق ومتجزی در آن راه ندارد زیرا هر مجتهد بالفعل متجزی است و مسائل علم حقوق بقدری زیاد است که هیچکس در تمام عمر خود نمیتواند در همه مسائل علم حقوق عملا اجتهاد کند.

متحد المآل

رک. بخشنامه

متخاصم

( بین الملل عمومی )افراد قشون منظم دولت و داوطلبان جنگی( درشرائط خاص) و اشخاصی که در قیام علیه دشمن شرکت کنند وشورشیان در جنگهای داخلی که تحت فرماندهی فرمانده مطاع قیام کرده باشند وحکومت منظمی پدیدآورده باشند.

متخاصمین

گاهی به مدعی و مدعی علیه گفته میشود در این صورت بمعنی متداعیین یا اصحاب دعوی است.

متداعیین

به طرفین دعوی گویند.

متدرج

( فقه )در علم درایه بحدیثی گفته اند که کلام راوی با متن حدیث خلط شده باشد.