contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف م

مترادف

دویا چند لفظ را گویند که معنی آنها یکی باشد مانند خوب و نیک و یاوه وژاژ. استعمال مترادفات در متن قوانین و مقررات و در عبارت رأی موجب ایجاد اشتباه است وبه پاره ای اشخاص دستاویز و بهانه می دهد و شایسته است که ترک شود.

متروپل

الف - کشوری است که دارای مستعمرات یا تحت الحمایه یا سرزمین تحت قیمومت است درمقابل آن مستعمرات یا تحت الحمایه یا سرزمین تحت قیمومت، بکار میرود. ب- خاک کشور مذکور را هم متروپل نامیده اند.

مترجم رسمی

کسیکه از طرف دادگستری و بموجب مقررات و نظامات مخصوص مربوط بمترجمان بسمت مترجمی انتخاب و دارای پروانه مخصوص مترجمی باشد( ماده سوم قانون راجع بترجمه اظهارات و اسناد درمحاکم ) و نظامنامه مصوب 1321 و اصلاحات آن درسال 1323- 1325

متروکات

( فقه- مدنی )ترکه و ارث را گویند ( اصطلاح قدیمی است ).

متروکه

چیزی که ازآن چشم پوشیده و اعراض شده است. در معانی ذیل بکار رفته است: الف- ( فقه )زمینی که ملک بوده ومالک ازآن اعراض کرده است ما نند آبادیهائی که براثر زلزله بکلی ویران شده واهالی بکلی مهاجرت کرده و دست از آنها برداشته اند. ب- اراضی که براثر توسعه معابر قسمت ناچیزی ازآنها درحاشیه معبر ما نده باشد بطوریکه نوعا مالکان ازآ نها دست برمیدارند و راضی با خذ قیمت کل زمین از شهرداری میشوند. ج- کالائی که درگمرک وارد شده وظرف هشت ماه از تاریخ تسلیم مانیفست یا اظهارنامه اجمالی به گمرک برای منظورهای مذکور در ماده 14 قانون اصلاح تعرفه گمرکی 10- 4- 37 اظهار نشده باشد و ازگمرک تحویل نگیرند کالای متروکه محسوب است. (رک. مانیفست)

متشابه

( فقه)- الف- هر لفظ یا عبارتی که نوعا در نتشخیص مراد گوینده آن شبهه ای در ذهن خلجان کند خواه اینکه بعد از تامل و بررسی و مراجعه وتفحص رفع شبهه شود خواه نشود( مثال قسم اخیر حروف مقطعه در اوائل سوره ها است. مثال قسم اول روشن است ). آنچه که تعریف متشابه برآن صدق نکند محکم است. غالب مؤلفان درتعریف محکم و متشابه بقدری اختلاف نظر پیدا کرده اند که خود آیه راجع به محکمات ومتشابهات را هم در ردیف متشابهات قرارداده اند و حال اینکه مقصود این نبود که خود این آیه در ردیف متشابهات قرار گیرد( کلیات ابی البقاء ص 311- 312 ). ب- در علم درایه هرگاه اسامی روات احادیث از حیث لفظ و نوشته متحد باشد و اسامی پدران آنها لفظا مختلف ولی خطا مشابه باشد( ویا بعکس یعنی اسامی پدران آنها از حیث لفظ ر نوشته متحد و اسامی فرزندان لفظا مختلف ولی خطا مشابه باشد) این حدیث را حدیث متشابه نامیده اند مانند بکربن زیاد( تشدید یاء) و سهل بن زیاد (بدون تشدید یاء).

متشبث

( فقه) متصرف را گویند یعنی کسی که ید بر مالی دارد.

متصالح

( مدنی- فقه )قبول کننده را درعقد صلح متصالح گویند (ماده 752 ق- م ).

متصالحین

طرفین عقد صلح راگویند.

متصرف

کسیکه مالی را در اختیار دارد خواه بعنوان مالکیت باشد خواه بعنوان دیگر ولو بطور غصب وتصرف غیر قانونی. ( رک. تصرف)

متصرف با حسن نیت

کسیکه با حسن نیت وضع ید برمال غیر کند. ( رک. حسن نیت )

متصرف بعنوان مالکیت

کسیکه متصرف درمالی است فرض قانون این است که تصرف او تصرف بعنوان مالکیت است و خود او متصرف بعنوان مالکیت است( ماده 747 دادرسی مدنی و ماده 11 قانون ثبت) و چنین تصرفی را تصرف ما لکانه نامند (تبصره ماده 12 قانون ثبت).

متصل

(فقه)درعلم درایه هریک از چهار قسم حدیث صحیح - حسن- موثق- ضعیف اگر اسناد آنان پیوست باشد( یعنی هریک از راویان حدیث آنرا از مافوق خود شنیده باشد ویا اگر نشنیده بجای شنیدن وضع دیگری راکه قائم مقام شنیدن است دارا باشد مانند اجازه- مناوله وبهرحال واسطه ساقط نشده باشد) تا معصوم یا غیر معصوم آنرا تا آن غایت، متصل گویند و گاه موصول گویند.

متعارف

چیزی که معمول عرف است(ماده 132 ق -م) متعارف ممکن است روش یا مفهوم باشد اولی را روش عرف و سیره عرف و بطور خلاصه عرف و نیز عرف وعادت نامند و دومی را متفاهم عرف و تفاهم عرف و فهم عرف نامیده اند.

متعاقدین

( مدنی- فقه )طرفین عقد را گویند.

متعاملین

(مدنی- فقه) طرفین معامله را گویند.

متعاهدین

( بین الملل عمومی )طرفین قراردادهای خارجی( که لااقل یکطرف آن یک دولت باشد) را گویند.

متعلق

شیئی و امر مورد رابطه و علاقه حقوقی راگویند مثلا اگرکسی مالک دوچرخه ای ( کلیات ابی البقاء ص 311- 312 ). ب- در علم درایه هرگاه اسامی روات احادیث از حیث لفظ و نوشته متحد باشد و اسامی پدران آنها لفظا مختلف ولی خطا مشابه باشد( ویا بعکس یعنی اسامی پدران آنها از حیث لفظ ر نوشته متحد و اسامی فرزندان لفظا مختلف ولی خطا مشابه باشد) این حدیث را حدیث متشابه نامیده اند مانند بکربن زیاد( تشدید یاء) و سهل بن زیاد (بدون تشدید یاء).

متشبث

( فقه) متصرف را گویند یعنی کسی که ید بر مالی دارد.

متصالح

( مدنی- فقه )قبول کننده را درعقد صلح متصالح گویند (ماده 752 ق- م ).