contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف ن

نقابت عامه

(فقه) نقیب در نقابت عامه علاوه بر اختیارات نقیب درنقابت خاصه سمت قضائی داشت و احکام جزائی صادر میکرد واجراء می نمود وامور حسبی مربوط به افراد نسب را را تصدی میکرد، در حقیقت یک نوع دادگاه اختصاصی را متصدی بود که البته خلاف قوانین شرع بوده است .

نقد

رک. نسیه

نقدان

(فقه) درهم و دینار با طلا و نقره مسکوک را گویند .

نقش

هر طرح و رسم مسطح که جنبه نسبتا تزئینی داشته و برای تعیین یک محصول صنعتی بکار رفته باشد. قانون آن را از تقلید دیگران حمایت میکند.

نقص

از بین بردن صفت کمال یک مال (ماده 389 قانون مدنی). در مقابل اتلاف بمعنی اخص استعمال شده است. ( رک. اتلاف )

نقض بلا ارجاع

(دادرسی )هر گاه دیوان تمیز حکم دادگاه ماهوی را نقض کند علی القاعده رسیدگی ماهوی به قضیه را به یکی از دادگاه ها ارجاع میکند و به طور استثناء گاهی ارجاع نمی کند وبه نقض حکم قناعت می کند این نقض را نقض بلا ارجاع نامند( ماده 458 آئین دادرسی کیفری)

نقل( مدنی- فقه )

الف - سلب مالکیت یک مالک نسبت به مال( یا اموال) معین واعطاء آن به دیگری خواه به رضای مالک باشد (مانند رضای بایع در بیع ورضای ابراء کننده در ابراء) و خواه به حکم قانون مانند فروش مال محتکر به حکم حاکم یا فروش مال محکوم علیه در اجراء احکام. اثر حاصل ازنقل را اصطلاحا انتقال گویند. (رک. انتقال) اصل این است که هرحقی قابل نقل وا نتقال است و خلاف آن محتاج بدلیل است. ب - درمقابل کشف استعمال میشود. ( رک. کشف) ( فقه) هرگاه لفظی که مشترک بین چند معنی است بر اثر زیادی استعمال، اختصاص ببرخی ازمعانی خود پیداکند می گویند آن لفظ نقل به این معانی یافته است و خود آن لفظ را هم منقول گویند مثلا(فروشگاه) محل بیع و شراء را می گفتند خواه در دکان باشد خواه درمیدان های عمومی که در آنها دکانی هم نباشد اما در حال حاضر اختصاص بدکان هائی یافته که در آن ها اشیاء مختلف و متنوع( که سابقآ اصناف مختلف متصدی فروش آن ها بوده اند) ویا اشیائی که درقدیم صنف خاصی مباشر فروش آنها نبوده اند( مانند رنگ ها و لوازم فلزی (بفروش می رسد. همچنین است کلمه رجال که درمعنی جنس ذکور و بالغ بکار می رفته وبعد ها اختصاص به کسانی یافته که در فن خود خاصیتی نشان داده و تشخص و بروز قابل ملاحظه ای پیدا کرده باشند.

نقل به معنی

(فقه )هرگاه راوی عین حدیث عبارت امام یا معصوم را در موقع باز گو کردن برای دیگران ذکر نکند بلکه همان معنی حدیث را باعبارت دیگرکه خود میسازد بپردازد این عمل را در اصطلاحات علم اصول و حدیث، نقل به معنی گویند.

( اصالة عدم ) نقل

( فقه) خصوصیات مورد استعمال این اصل که ضمنأ معنی وتعریف آنرا روشن میکند چنین است: الف – لغتی ( از هر زبان که باشد )در زمان معینی از ازمنه در معنی معینی از معانی بکار رفته است. ب- تردیدی برای مراجعه کننده به این شکل حاصل میشود که در ازمنه سابق بر آن زمان معین هم آیا آن لغت در همان معنی به کار می رفته یا نه قبلا معنی دیگری داشته و محکوم به حکم کلی تغییر پدیده ها شده و در معنی دیگری با تغییر کم یا زیاد بکار رفته است؟ در این صورت رسم متعارف عقلا در همه جا این است که معتقد میشوند آن لغت سابق برآن هم در همان معنی بکار میرفته است. این رسم مخصوص را اصالة عدم النقل نامند این اصل براساس استصحاب قهقری (که ازنوع استصحابات باطل است. رک. استصحاب قهقری) قرار ندارد بلکه صرفا یک رسم عقلائی مخصوص به همین مورد است.

نقود

قطعات معدنی مسکوک که معرف ارزش سایر اشیاء میباشند.

نقیب

رک. نقابت

نقیع

(فقه) عصاره کشمش را گویند.

نکاح

( مدنی- فقه) عقدی است که بموجب آن مرد و زن لااقل بر نفی محرومیت جنسی (مانند نکاح منقطع احیانأ) یا علاوه بر نفی آن محرومیت بمنظور تشکیل خانواده و زندگی مشترک خانوادگی قانونا با هم متحد میشوند (مانند مورد نکاح دائم). قانون مدنی تعریفی از نکاح نکرده است. در همین اصطلاح، ازدواج و زناشوئی استعمال میشود.

نکاح دائم

( مدنی - فقه) نکاحی که برای همیشه و بدون تعیین مدت باشد.

نکاح شغار

(فقه )در جاهلیت عرب اتفاق می افتاد که دو نفر دختر خود را به تزویج یکدیگر میدادند بدون مهر و در حقیقت بضع یکی مهر دیگری محسوب می شد. در اسلام این نکاح باطل است. ( جامع الشتات- صفحه 482)

نکاح مفوض

( مدنی فقه) نکاحی که در آن مهر قرار داده نشده باشد.

نکاح منقطع

( مدنی فقه) نکاحی که برای مدت معین باشد.( ماده 1075 قانون مدنی).

نکاح نامه

اصطلاح جدید و غیرمتداول برای سند ازدواج است.

نکره

( فقه) لفظی است که معنی آن نزد شنونده به هیچوجه معین نباشد مانند کلمه یکی در این شعر: یکی راعی بر ستون بسته بود همه شب پریشان و دلخسته بود لفظی که معنی آن نزد مخاطب فی الجمله معین باشد معرفه نامیده می شود مانند (شیخ) در این شعر: دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزو است

نکول

درلغت بمعنی کف و خودداری است. در اصطلاحات ذیل بکار رفته است: