contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف و

وکیل منفرد

رک. وکالت ا نفرادی

ولاء

(فقه )درلغت بمعنی ملک وقرب و قرابت ونصرت ومحبت است ودراصطلاحات ذیل بکار رفته ومناسبت مخفی نیست. رابطه ولاء از روابط سببی توارث است. (رک. وارث سببی )

ولاء امامت

( فقه)هر گاه کسی بمیرد ودرهیچ مرتبه ای ازمراتب وارث نداشته باشد( حتی ضامن جریره )مال او درصورت حضورامام (ع) مال امام است ودرصورت غیبت باید بحاکم شرع داده شود.

ولاء ضمان جریره

( فقه) هرگاه کسیکه با دیگری رابطه وراثت ندارد ضمن عقدی با او موافقت کند که ضامن جرائم او باشد( یعنی دیه آنرا بدهد )و پس از مردن مضمون له از ترکه او ارث ببرد این عقد راعقد ضمان جریره نامند و سبب این ارث بردن را ولاء ضمان جریره نامیده اند وشخص ضامن را ضامن جریره نامند. مضمون له مذکور ازضامن جریره ارث نمیبرد مگر اینکه او هم ضامن جریره طرف درضمن همان عقد یاعقد دیگر شود. شرط ا ین است که مضمون له راوارث نسبی درهیچ طبقه نباشد چه درزمان عقد مذکور وچه پس از عقد مذکور. حدوث وارث پس ازعقد مذکورموجب بطلان آن میشود این عقد ازعقود لازم است وزوال عقد فقط درفرض بالا است. ضمان جریره از سنخ بیمه مسئولیت است. ( رک. بیمه مسئولیت)

ولأء عتق

( فقه) کسیکه بنده ای را آزاد کند درصورت فوت بنده و نبودن وارث نسبی حر از طبقات ارث ترکة او مال آزاد کننده او است(الولاء لمن اعتق) با رعایت چهار شرط که در فقه مذکور است.

ولات

( بضم اول )جمع والی است( رک. والی) درمعنی اخص بمعنی فرمانداران است یعنیکسا نیکه از نظرکشوری حاکم بر نا حیه ای هستند که ازشهر بزرگتر و از ایالت کوچکتراست وبهمین معنی درماده 983 قانون مدنی بکاررفته است. ( رک. و لایت)

ولایت

(فقه)-الف- حوزه های تحت تصدی و تسلط یک والی. ( رک. والی) ب- سمت رسمی وشغل دولتی. چنانکه گویند ولایت قضاء بمعنی شغل قضاء که بقاضی داده شده، و ولایت جنگ یعنی فرماندهی سپاه. (حقوق اداری) ناحیه ای ازخاک کشور ( درتقسیمات کشوری )که ازشهر بزرگتر وازایالت کوچکتر است. و بعبارت دیگر ولایت قسمتی از کشور است که دارای یک شهرحاکم نشین وتوابع باشد خواه تابع پایتخت یا تابع مرکز ایالتی باشد. ( فقه - مدنی ) نمایندگی قهری یا قانونی پاره ای از اشخاص نسبت بکسانیکه بعلت ضعف دماغ یا اعسار امور مدنی آنها کلا یا بعضا بدست آن نماینده اداره میشود مانند پدر وجد و وصی منصوب ازطرف آنان وقیم ومدیر تصفیه یا اداره تصفیه و بستانکاران معسر( ماده 1194-1218 قانون مدنی وماده 418 قا نون تجارت و ماده 36 قانون اعسار 1313 و ماده 239 قا نون جزا ). ولایت بمعنی اخیر را ولایت بمعنی عام نامند که از فحوای ماده 1194 قا نون مدنی دا نسته میشود درمقا بل ولایت پدر و جد ووصی منصوب ازطرف آنان که ولی خاص هستند وولایت آنان ولایت بمعنی خاص است.

ولایت اجباری

ولایت ذاتی و ولایت قهری نامیده میشود مرادف ولایت بمعنی خاص است. ( رک. ولایت بمعنی خاص )

ولایت از طرف ظالم

(فقه) ظالم دراین جا اصطلاحأ کسی است که یک شغل از مشاغل عمومی را بدون رعایت موازین ومقررات اسلامی (از نظر شیعه) بپذیرد وتصدی کند. ولایت ازطرف ظالم یعنی قبول شغل عمومی که از طرف او و بتعیین او شده باشد.

ولایت افتاء

( فقه )اختیار شرعی در صدور فتوی را ولایت افتاء گویند. ( رک. افتاء)

ولایت امام

(فقه) مشاغلی که امام به مأموران حکومت خود تفویض می کند مانند فرماندهی سپاه (ولایت جنگ) واعطاء منصب قضاء( ولایت قضاء ).

ولایت بمعنی خاص

( مدنی- فقه) ولایت پدر و جد صغیر و وصی منصوب از طرف آنان و نیز ولایت همان اشخاص برمجنون وسفیهی که جنون و سفه آنان متصل بصغر باشد( ماده 1194 وماده 1218 قا نون مدنی - ماده 33 قا نون سجل احوال 1319 ما ده 45 قا نون ثبت).

ولایت بمعنی عام

رک. ولایت

ولایت ذاتی

مرادف والایت بمعنی خاص است (رک. والایت بمعنی خاص )

ولایت عهد

سمت شخصی که برای مقام جانشینی سلطنت نامزد شده است( اصل 36 متمم قانون اساسی). دارنده این صمت را ولیعهد گویند که لغت ولی (با تشدید حرف آخر )به لغت عهد اضافه شده است و در عرف عام یاء را مخفف کنند و حالت ترکیبی به مضاف و مضاف الیه می دهند.( ماده 316 قا نون دادرسی وکیفر ارتش ).

ولایت قضاء

( فقه) اختیار شرعی قاضی شرع را برای امر قضاء ولایت قضاء نامند و امورحسبی هم داخل در همین اختیار است و قاضی باعتبار این اختیار درمال غائب و محجور تصرف می کند.

ولایت قهری

مرادف ولایت بمعنی خاص است. ( رک. ولایت بمعنی خاص)

ولایت مظالم

( فقه) شغل رسمی مامورحکومت که استناد آن به تجاوزات وتخلفات اشخاص وماموران حکومت( در همه تخلفات یا پاره ای از تخلفات )رسیدگی می کند و صاحب این شغل را والی مظالم نامیده اند. اگر صلاحیت اورسیدگی بپاره ای از تخلفات بود او را والی مظالم خاصه( و سمت او را ولایت مظالم خاصه )مینامیدند واگر بهرگونه تخلف رسیدگی می کرد او را والی مظالم عامه وسمت او را ولایت مظالم عامه می نامیدند. و والی مظالم عامه از بین وزراء تفویض وامراء اقلیم و ولیعهد انتخاب می شد. (رک. مظلمه)

ولایت مظالم خاصه

رک. ولایت مظالم

ولایت مظالم عامه

رک. ولایت مظالم