contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف ج

جائر

بمعنی ستم کننده است ودر فقه بعمال حکومت های غیر قانونی گفته میشود وبطور جمعی آنانرا ظامه (بفتح اول و دوم) نامند. مقصود ازاصطلاح ظالم درعبارت ((معونت ظالم)) همین معنی است. حکومت غیرقانونی را نیز حکومت جور نامند و حکومت قانونی را ((حکومت حقه)) گویند.

جائز

صفت عقد یا ایقاعی که بصرف قصد یک طرف قابل اضمحلال است (رک. جواز)

جائزه

(فقه – مدنی) تملیک مالی است ازطرف کسی بدیگری در مقابل عملی که انجام داده است برای تشویق وجبران زحمات او.

جارح

(فقه) کسیکه عدالت دیگری را مورد ایراد (در دادگاه) قرارمیدهد. ایراد مزبور را اصطلاحا جرح گویند وکسانیکه بر صحت ایراد مزبور شهادت میدهند ((شهود جرح)) و ((بینه جرح)) نامیده میشوند.

جاسوسی

(بین الملل عمومی) کسیکه محرمانه یا تحت عنوانهای نادرست بنفع خصم در صدد تحصیل اطلاعاتی از نقشه و قوای طرف و مقاصد او برآید، (جزا) اشخاص ذیل جاسوسند: الف - هر کس که برای بدست آوردن اسناد یا اطلاعاتی بنفع دشمن بیک قلعه یا مکان مستحکم یا پاسگاه یا هربنگاه نظامی یا استحکامات و اردوگاهها یا منزلگاههای ارتش داخل شده باشد. ب - هرکس که برای دشمن اسناد یا اطلاعاتی بدست آورد که ممکن است نسبت بعملیات ارتش یا نسبت بتأمین قلاع یا امکنه مستحکم یا پاسگاهها یا بنگاههای نظامی مضر باشد. ج - هرکس که جاسوسان یا افراد دشمن را که برای اکتشاف مامور شده باشند عمدا مخفی نموده یا سبب اختفاء آنها گردد. د- هرکس که اسرار نظامی یا سیاسی یا مفاتیح رمز را بر خلاف مصالح کشور به اجنبی تسلیم کند (ماده 313 قانون دادرسی وکیفر ارتش)

جاعل

(جزا) مرتکب جرم جعل را گویند. (رک. جعل) (مدنی- فقه) متعهد درجعاله را گویند. (رک. جعاله)

جامع

درلغت بمعنی گرد آورنده است در اصطلاح بمعانی ذیل آمده است: الف - معبد مسلمانان چنانکه گویند: جامع گوهر شاد. ب- مجموعه ای که درآن مقررات قانون مدون شود وامروزه بجای جامع مجموعه می گویند (تنها جائی که کلمه مجموعه بکتاب حقوقی اطلاق شده درجامع الشتات صفحه 387 است که بنظر رسید) مانند جامع عباسی که یکی ازکدهای قوانین فراهم آمده توسط شیخ بهائی و شاگرد اواست. ج - مجموعه شامل مقررات و احادیث و وصایای مذهبی پیامبر اسلام (ص) چنانکه فرموده اند ((وعندنا الجامعة)) د- قدرمشترک بین مورد نص و مورد سکوت در قیاس (رک. قیاس) را جامع گویند.

جامع نسب

خویشاوندانی که از نسل یکدیگر نبوده و از نسل شخص ثالث باشند آن ثالث را نسبت بآن خویشاوندان جامع نسب گویند مانند پدرکه جامع نسب نسبت باولادان خویش است. (رک. نسب)

جامعه ملل

(بین الملل عمومی) اسم یک مؤسسه بین المللی است که عده نامحدودی ازدول ومؤسسات دارنده شخصیت حقوقی تشکیل میدادند و هدف آن کمک ملل متمدن بحفظ صلح و اجراء عدل ورفاه ملل بهمراهی همدیگر بوده است.

جب

(مدنی- فقه) بفتح جیم - مقطوع بودن آلت تناسل را گویند وآن کس که این صفت را داراست مجبوب نامیده میشود. این صفت اگر باعث سلب توانائی جماع (ولو بقدرحشفه) گردد موجب پیدایش حق فسخ نکاح برای زوجه است.

جرائم

جمع جرم است که عبارت است ازمخالفت با نهی که قانون برای آن مخالفت مجازات معین کرده باشد. دراصطلاحات ذیل بکار رفته است: جرائم اختصاصی (جزا) جرمهائی که مستقیما افراد از آنها زیان می بینند ولو اینکه بطورغیر مستقیم، مصالح عموم بخطر افتد یعنی احساسات عامه جریحه دار شود. درمقابل جرائم عمومی بکار می رود.

جرائم ضد خانواده

(جزا) عبارت است از: الف - جرائم مربوط بازدواج (ربودن یا مخفی کردن زن برای ازدواج بعنف یا تهدید یا حیله - ربودن زن دارای 15 تا 18 سال بارضای او برای ازدواج - زنای محصنه - مواد 209 - 212 قانون جزا) ب - هتک ناموس با محارم (ماده 207 قانون جزا)

جرائم ضد شرف و حیثیت

(جزا) در فقه به افتراء و توهین هجر (بضم هاء) و هجو و سب وغیبت و افشاء سر بمعنی مذکور در ماده 220 قانون مجازات عمومی کشورگفته میشود.

جرائم ضد عفت

(جزا) عبارت است از: الف - جرائم ضد خانواده (رک. جرائم ضد خانواده) ب - جرائم ضد عفت عمومی واخلاق حسنه.

جرائم عمومی

(جزا) جرمهائی است که مستقیما مصالح عمومی را مورد تهدید قراردهد ولواینکه افراد هم بطور غیر مستقیم متضرر شوند مانند جاسوسی و اخلال در امنیت. در مقابل جرائم اختصاصی استعمال میشود.

جراح (بکسر اول)

ایراد جرح به پیکر آدمی (در مقابل شجاج است) (رک. جرح)

جرح

(فقه) الف - ایراد برعدالت دیگری در نزد حاکم. شهادت برایراد مزبور را شهادت جرح و شهود را شهود جرح و بینه جرح نامند. جرح درمقابل تعدیل استعمال می شود. (رک. تعدیل) ب - تجاوز بجسم آدمی (بجز جنایت برنفس و جنایت براطراف و جنایت بر منافع) اعم از اینکه مورد جرح، سر و صورت باشد (که آنرا شجاج نامند) یا در سایر قسمتهای بدن باشد (که آنرا جراح نامند).

جرح شاهد

(دادرسی – فقه) از اعتبار انداختن شهادت شاهد از طریق بیان اوصافی راجع باو که وجود آن اوصاف قانونا موجب بی اعتباری شهادت شاهد گردد (ماده 413 دادرسی مدنی و ماده 1313 قانون مدنی)

(الفاظ) جرح

(فقه) درعلم درایه تعبیرات متداولی است که نزد اهل این فن دلالت برصفتی در راوی حدیث می کند که بعلت دارا بودن آن صفت نباید بحدیث وروایت او اعتماد کرد از قبیل عبارات: ضعیف - کذاب - وضاع حدیث - غالی - مضطرب الحدیث - منکر الحدیث - متروک - مرتفع القول- متهم - ساقط - واهی- لاشیئی - لیس بذلک الثقه و مانند این امور.

جرم

(جزا) عملی است که قانون آنرا از طریق تعیین کیفر منع کرده باشد.