contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف ح

حبس عام المنفعه

(مدنی- فقه - ثبت) حبس مال بنفع عامه مانند حبس اتومبیل برای دانشجویان دانشگاه یا حبس قنات بنفع موقوفه دانشگاه. در مقابل حبس مال بنفع شخص یا اشخاص محصور معین بکار رفته است (ماده 99- 100 آئین نامه قانون ثبت 1317)

حبس غیر قانونی

(حقوق جزا) سلب آزادی و بازداشت محکوم بمنظور اجراء مجازات پس از حکم قطعی، حبس قانونی است. اگر محکوم بر خلاف قانون زائد بر میزان مجازات بطور عمد نگهداشته شود یا نسبت به محکومی که مجازات حبس او شمول مرور زمان گردیده یا عفو ویا اجراء شده مجازات حبس درباره او بطور عمد اعمال شود حبس غیر قانونی است.

حبس مؤبد

(مدنی- وقف) حبسی که مدت دائم برای آن معین شده باشد و در واقع قسمی از حق انتفاع است که مدت آن دائم است و آن مانند وقف است ومادام ک عین باقی است ازمنافع آن بهره برده میشود (ماده سوم قانون اوقاف) بعضی عقیده دارند که حبس مقید به تأیید وقف است. (جامع الشتات - صفحه 361) رک. وقف منقطع الآخر

حبس مخلد

(جزا) مرادف حبس ابد است (رک. حبس ابد)

حبس مطلق

رک. حبس

حبوه

(مدنی- فقه) عطیه ای است از مال میت که استثناء شده و بفرزند ذکوری که از سایر اولاد ذکور میت بزرگتر باشد داده میشود خواه بالغ باشد خواه نه. ارقام حبوه از این قرار است: الف - لباس میت که لااقل یکبار استعمال کرده باشد. ب- قرآن و قاب آن ج- شمشیر و غلاف آن د - انگشتر فقهاء مقدار حبوه را (با اختلاف نظر- هائی که درباره کمیت وکیفیت آن هست) جزء ترکه ندانسته و از موانع ارث میشمارند (ماده 915 قانون مدنی)

حجب

(بروزن ضرب) در اصطلاحات فقه و قانون مدنی حالت و ارثی است که بواسطه بودن وارث دیگری از بردن ارث کلا یا بعضا محروم میشود (ماده 886 - 888 قانون مدنی). بین حجب در ارث و منع از ارث (از حیث لغوی) عام و خاص مطلق است یعنی هر حجبی منع است ولی هر منعی حجب نیست مثلا تولد از زنا از موانع ارث است ولی ازحاجب های ارث نیست.

حجب حرمانی

(فقه – مدنی) حجبی که بکلی وارثی را از ارث محروم کند مانند حجب طبقه اول نسبت بطقبه ثانی وطبقه ثانی نسبت بطبقه سوم (ماده 887 قانون مدنی) اقرباء طبقه سوم از روی همین قسم ححب، حاجب ولاء عتق می باشند و ولاء عتق، حاجب ضامن جریره و ولاء ضامن جریره حاجب ولاء امامت محسوب است. ونیز در طبقه دوم، ابوینی حاجب حرمانی ابی است. در مقابل حجب نقصانی بکار می رود. (رک. حجب نقصانی)

حجب نقصانی

(فقه - قانون مدنی) حجی است که سهم (فرض) وارث را از حداعلی به حد ادنی تنزل دهد خواه خود حاجب را بهره ای از ارث باشد (مانند اولاد که حاجب ابوین نسبت به زائد بر سدس می باشند یا زوج و زوجه را از نصیب اعلی به نصیب ادنی تنزل می دهند) خواه نه مانند اخوه و اخوات میت که مادر خود را از ثلث به سدس تنزل می دهند (ماده 887 قانون مدنی)

حجت

(فقه) الف - دلیل را گویند. ب- قیاس و استقراء وتمثیل را گفته اند. قیاس استقراء او تمثیل اقسام حجة بها التحصیل (کامل المیزان) ج - درعلم درایه به راوی حدیثی گفته میشود که بعلت موثق بودنش باحادیث او استناد میشود واین کلمه ازعباراتی است که در مقام تعدیل راوی گفته میشود. (رک. تعدیل)

حجر

(مدنی- فقه) نداشتن صلاحیت در دارا شدن حق معین (یا حقوق معین) و نیز نداشتن صلاحیت برای اعمال حقی که شخص آنرا دارا شده است حجر نامیده میشود. اولی را ((عدم اهلیت تمتع)) و دومی را ((عدم اهلیت استیناء)) گویند. این دو اصطلاح مخصوص حقوق مدنی است.

حجر خاص

(مدنی) درمورد پاره ای از محجورین اصل عدم حجر است در امور او مگردر خصوص مواردی که قانون معین می کند مانند حجر ورشکسته زیرا او نسبت باعمال قضائی که در زندگی برای خود ما به نیابت از غیر میکند علی الاصول محجور نیست فقط در موارد مخصوص که قانون صریحا او را محجور کرده محجور می باشد، برخلاف صغیر و سفیه.

حجر عام

(مدنی) در مورد بعضی از محجورین (مانند سفیه و صغیر ممیز) اصل این است که درهمه کارهای حقوقی محجورند و موارد عدم حجر(مانند تملک بلاعوض) استثنائی ومحتاج بتصریح قانون است.

(اسباب) حجر

(فقه) اسباب حجر عبارت است از: صغر- جنون- فلس- سفه - پاره ای از امور دیگر (مانند اخذ مال غاصب بعنوان بدل حیلوله ومال مورد رهن که راهن از بعضی از تصرفات درآن محجوراست) همین امور در حقوق مدنی هم از اسباب حجر است جز فلس که بجای آن اعسار و ورشکستگی سبب حجر است و اعسار اعم از فلس است. رقیت و مرض مشرف بموت در فقه (بنظر بعضی) از اسباب حجراست نه درقانون مدنی.

حد

(فقه) الف - در لغت بمعنی منع و بند است و در اصطلاح مجازات مصرح در قانون جزا است این مجازات بدنی بوده و حداقل و حداکثر ندارد. ب- در اصطلاح دیگر حد بمعنی مطلق مجازات است خواه مصرح در قانون جزا باشد یا باختیار قاضی بوده باشد (تعزیر) درهمین اصطلاح است که گفته اند: الحدود تدرء بالشبهات یعنی بصرف شک دروقوع جرم یا تحقق عناصر آن اصل برائت جاری میشود. ج - بمعنی قانون الزامی (امرونهی) است چنانکه درقرآن آمده است (و الحافظون لحدود الله) مقصود از حدود امرونهی و قانونی است. د - گاهی حد درمعنی عامی استعمال میشود که شامل حد بمعنی اخص (معنی اول) و تعزیر و قصاص و دیات میباشد.

حد اصغر

(فقه) مجازات شلاق در جرم زنا را گویند (رک. حد اکبر)

حد اکبر

(فقه) مجازات زنای محصنه را گویند که رجم (سنگسار کردن) است. (رک. رجم)

حد تام

(فقه) یا حد کامل، مجازات بدنی مصرح در قانون جزا است که حداقل و حداکثر ندارد و این همان حد بمعنی اخص است. (رک. حد)

حد غیر تام

(فقه) به تعزیرگفته میشود (رک. تعزیر)

حد کامل

(فقه) مرادف حد تام است (رک. حد تام)