contact
shape

ترمینولوژی

shape

حرف خ

خلافت

بمعنی امامت است (رک. امامت)

خلع

(فقه- مدنی) بضم اول و سکون ثانی : جدا شدن زوجه از زوج در ازاء دادن مالی (که فدیه نامیده میشود) در این موضوع اختلاف نظر است که خلع مصداق فسخ است یا طلاق.

خلیفه

(فقه) بمعنی امام (جانشین پیغمبر اکرم) است. (رک. امامت)

خلیفه قاضی

(فقه) قاضی بموجب اختیاری که باو داده می شود می تواند در حوزه قضائی خود یک یا چند نفرجانشین معین کند که تحت نظر او به امر قضاء مشغول باشند وآن جانشین را خلیفه قاضی گویند.

خمر

(فقه) هرمایع مسکر را گویند.

خمس

(فقه) یک پنجم اموال ذیل را گویند که نصف آن متعلق به امام (ع) ونصف دیگر طبق مقررات شرعی در مصارف خاصی مصرف میش میشود : غنیمت جنگ - مواد استخراج شده از معدن- گنج - آنچه که از راه غواصی بدست می آید - مالی که بیکی از وجوه ناقله منتقل شود و با مالی مخلوط باشد که تصرف منتقل الیه درآن، قانونا ممنوع است - زمینی که شخص ذمی از مسلمان می خرد - کلیه منافعی که شخص درکسب (هر نوع کسب) بدست می آورد بعد از جدا کردن خرج یکساله خود و خرج کسانی که قانونأ مکلف بدادن نفقه آنان می باشد. نصف خمس که متعلق به امام است سهم امام نامیده میشود.

خنثی

(مدنی – فقه) انسانی که هم آلت تناسلی مرد را دارد وهم آلت تناسلی زن را (ماده 939 قانون مدنی) اگر هیچیک از این دو را نداشته باشد او را ممسوح نامند. خنثی سه قسم است: الف - خنثائی که جانب ذکور بر او غالب است. او را خنثی ذکر نامیده اند. ب- خنثائی که جانب اناث بر اوغالب است او را خنثی انثی خوانده اند. ج- خنثائی که هیچ جانب بر او غالب نباشد او را خنثی مشکل مینامند. این مباحث در ماده 939 قانون مدنی مطرح است.

خنثی انثی

(فقه – مدنی) خنثائی که علامات اناث بر اوغالب باشد این علامات عبارتند از: 1- نداشتن ریش 2- تفلک (استداره ثدی) 3- حمل 4- حیض 5- رقت منی 6- تساوی اضلاع 7- برآمده نبودن استخوان حلقوم 8- خروج پیشاب ازآلت زنی یا سبق خروج آن از آلت زنی (درصورتیکه ازهردو آلت خارج شود) یا تأخیر انقطاع (در صورتیکه از هر دو و در آن واحد شروع بخارج شدن گردد)

خنثی ذکر

(مدنی - فقه) خنثائی که علامات ذکور بر اوغالب باشد علامات مزبورعبارتند از: 1- ریش برآوردن 2- عدم تفلک. تفلک ازفلک است و در فقه بمعنی کروی شدن پستان است (استداره ثدی) چنانکه بزبان اهل هیئت گفته ایم: نگارمن که شکرریزد از لب و دهنش نهاده رمز تفلک بچاک پیرهنش که تا بسخریه گیرد حکیم یونان را مهی که گوی فلک را نهاده در ثخنش (یعنی بعکس آنچه که حکیم یونان گفته که ماه در پیکره فلکی قرار دارد ماهی دیدم که فلک یعنی گوی پستان در پیکره او جای دارد.) 3- محتلم شدن 4- میل شدید به مجامعت با زنان 5- حامله کردن 6- عفونت منی وغلظت آن 7- برجستگی استخوان حلقوم 8- خروج پیشاب از آلت مردی یا سبق خروج آن ازآلت مردی (درصورتیکه از هردو خارج شود) یا تأخیر انقطاع آن (درصورتیکه موقع شروع بخروج درآن واحد ازهر دو آلت خارج گردد) 9- نا برابری اضلاع.

خنثی مشکل

(فقه – مدنی) خنثائی که علامات ذکور و علامات اناث هیچیک براو غالب نباشد یا بین این دو دسته علامات تعارض باشد و هیچ جانب را نتوان بر جانب دیگر ترجیح داد مثلا گفته اند درصورت تعارض ریش وتفلک باید او را خنثی ذکر دانست زیرا در بعضی از مردان هم تفلک دیده شده و از مختصات زنان نیست و اگر ریش و حیض با هم تعارض کردند جانب حیض مقدم است زیرا هیچ مردی حیض نمیشود ولی بندرت دیده شده که زنی ریش داشته باشد پس چنین خنثائی خنثی انثی است. (عنا وین میر فتاح - چاپ 1297- صفحه 10- 11)

خیار

(مدنی- فقه) تسلط بر ازاله اثر حاصل ازعقد. در قانون مدنی تعریفی از آن نشده است زیرا ماهیت آن تا اندازه ای بدیهی است وتعریف فقهی بالا نیز از مفهوم عرفی خیارگرفته شده است بنابر این تسلط قانونی شخص دراضمحلال عقد را خیارگویند. (رک. متعلق خیار) خیار ممکن است ناشی از تراضی طرفین باشد (مانند خیار شرط) یا ناشی ازحکم قانون باشد مانند خیار مجلس (ماده 397 ق- م)

خیار اشتراط

(مدنی- فقه) هرگاه بعد ازعقد وفا بشرطی که شده (شرط فعل - شرط صفت) نشود کسیکه بنفع او شرط شده میتواند معامله را فسخ وعوض را بگیرد و میتواند معامله را بهمان نحو (بدون اخذ ارش) قبول کند. (ماده 444 قانون مدنی) در اصطلاح دیگر آنرا خیار تخلف شرط نامیده اند.

خیار اصلی

(مدنی - فقه) خیاری است که بحکم قانون و بدون توافق طرفین معامله، وجود پیدا میکند مانند خیارمجلس و خیار حیوان و خیار تاخیر ثمن و غیره (ماده 397- 398- 402 ق- م)

خیار تاخیر

(مدنی- فقه) بمعنی خیار تاخیر ثمن است (اصطلاح مختصر شده) رک. خیار تأخیر ثمن

خیار تأخیر ثمن

(مدنی- فقه) هرگاه مبیع عین خارجی و یا درحکم آن باشد و برای تادیه ثمن یا تسلیم مبیع بین متبایعین، اجلی معین نشده باشد، اگر سه روز از تاریخ وقوع بیع بگذرد و در این مدت نه بایع مبیع را تسلیم مشتری نماید و نه مشتری تمام ثمن را ببایع بدهد بایع مختار در فسخ معامله است (ماده 402 ق- م) در همین اصطلاح، خیار تاخیر- خیار ثلاثه هم استعمال شده است.

خیارتبعض صفقه

(مدنی- فقه) اختیاری است برای یکی از طرفین عقد معوض که عقد نسبت بقسمتی ازموضوع عقد صحیح و نسبت بقسمتی باطل ازکار درمی آید در اینصورت بموجب آن اختیار او میتواند عقد را نسبت بقسمت صحیح فسخ کند مثل اینکه ششدانگ خانه ای را بخرد بعد معلوم شود سه دانگ آن ملک بایع نبوده است. اگر از فسخ صرفنظر کند نسبت بقسمت باطل، حق استرداد عوض را خواهد داشت ماده 441 قانون مدنی (رک. عقود متبعضه)

خیارتخلف شرط

رک. خیار اشتراط خیار تخلف وصف (مدنی – فقه) اگر با ذکر اوصاف (بدون مشاهده درحین عقد) معامله معوضی واقع شود و بعد خلاف آن دیده شود یعنی اوصافی که ذکر آن برای رفع ابهام ازمورد عقد شده بود آنچنان که ذکر شده نباشد برای منتقل الیه حق فسخ حاصل میشود که آنرا خیار تخلف وصف نامند. (ماده 410 قانون مدنی) اگر وصف بصورت شرط ذکر شود تخلف از آن را تخلف شرط نامند و خیار راجع بآن را خیار تخلف شرط خوانند.

خیار تدلیس

(مدنی- فقه) تدلیس عمل موجب فریب طرف معامله است (ماده 438 ق- م) و وجود آن سبب پیدایش حق فسخ (که آنرا خیار تدلیس نامند) میشود.

خیار تعذر تسلیم

(فقه) هرگاه مشتری مالی را بخرد که بایع در حین عقد خود را قادر برتسلیم تصور می کرد وپس ازعقد معلوم شود که تسلیم آن برای او مقدور نیست (سلب قدرت تسلیم باید بعد از وقوع عقد پیش آید وگرنه نبودن قدرت تسلیم درحین عقد موجب بطلان عقد است. ماده 348 قانون مدنی) در اینصورت مشتری حق فسخ عقد را دارد ومیتواند عقد را فسخ نکرده مثل یا قیمت آنرا بگیرد.

خیارتعیین

(فقه) هرگاه بایع یکی از چند امرمعین (مثلا یک مداد از جعبه مداد ها که پیش متبایعین است) ویا مصداقی از یک کلی را بفروشد ومشتری اختیار انتخاب یکی از چند امر معین (یا یک مصداق ازکلی را) داشته باشد این اختیار را اختیارتعیین و خیار تعیین نامند (در فقه عامه) اگر چند امر معین ویا مصادیق کلی متساوی باشند اشکالی درصحت عقد نیست واین خیاربمفهوم متعارف خیارات که موجب تزلزل عقود میشوند نیست.